کلمه جو
صفحه اصلی

hysterics


معنی : هیجان، حمله و تشنج، حمله گریه، حمله احساساتی، حمله خنده غیر قابل کنترل
معانی دیگر : حمله وتشنج درزنان

انگلیسی به فارسی

حمله خنده غیر قابل کنترل، حمله گریه، حمله احساساتی، حمله وتشنج (درزنان)، هیجان


انگلیسی به انگلیسی

• hysterical outburst, uncontrollable attack of emotion, fit of hysteria
if someone is in hysterics or is having hysterics, they are in a state of uncontrolled excitement, anger, or panic.
you can also say that someone is in hysterics or is having hysterics when they are laughing uncontrollably; an informal use.

مترادف و متضاد

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

حمله و تشنج (اسم)
hysterics

حمله گریه (اسم)
hysterics

حمله احساساتی (اسم)
hysterics

حمله خنده غیر قابل کنترل (اسم)
hysterics

جملات نمونه

1. She went into hysterics when she heard about her husband.
[ترجمه ترگمان]وقتی راجع به شوهرش شنید، دچار حمله عصبی شد
[ترجمه گوگل]وقتی شوهرش در مورد شوهرش شنید، به هیستریک رفت

2. He always has hysterics at the sight of blood.
[ترجمه ترگمان]او همیشه با دیدن خون دچار حمله عصبی می شود
[ترجمه گوگل]او همیشه در معرض خون دارای هیستریک است

3. Mum'd have hysterics if she knew what you'd done.
[ترجمه ترگمان]اگر می دانست چه کار کرده بودی، مامان دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]اگر می دانست که چه کاری انجام می دهید، مامان هیستریک دارد

4. He'd often have us all in absolute hysterics.
[ترجمه ترگمان]او اغلب ما را گرفتار حمله عصبی کرده بود
[ترجمه گوگل]او اغلب ما را در هیستریک مطلق در اختیار ما قرار می دهد

5. He went into hysterics when he heard the news.
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار را شنید، دچار حمله عصبی شد
[ترجمه گوگل]وقتی اخبار را شنید، به هیستریک رفت

6. The whole class dissolved into hysterics when they saw him.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دیدند همه کلاس دچار حمله عصبی شدند
[ترجمه گوگل]وقتی او را دیدم تمام کلاس به هیستریک رسید

7. My mum'll have hysterics when she sees the colour of my hair.
[ترجمه ترگمان]وقتی رنگ موهایم را می بیند، مادرم دچار حمله عصبی می شود
[ترجمه گوگل]وقتی رنگ موی من را می بیند، مومیایی هایم را هیستریک می کند

8. It was such a shock I had hysterics.
[ترجمه ترگمان]ناگهان دچار حمله عصبی شدم
[ترجمه گوگل]این یک شوک بود که من هیستریک داشتم

9. She had the audience in hysterics.
[ترجمه ترگمان]او تماشاگران را در دست گرفته بود
[ترجمه گوگل]او مخاطب را در هیستریک داشت

10. She'll have hysterics when she finds out how much money is missing.
[ترجمه ترگمان]وقتی بفهمه چقدر پول گم شده، دچار حمله عصبی می شه
[ترجمه گوگل]هنگامی که او متوجه می شود چقدر پول از دست رفته است، او هیستریک می کند

11. She went into hysterics.
[ترجمه ترگمان]او دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]او به هیستریک رفت

12. Everybody who heard this had hysterics.
[ترجمه ترگمان]همه کسانی که این موضوع را شنیدند دچار حمله اعصاب شدند
[ترجمه گوگل]هر کسی که این را شنید، هیستریک بود

13. The audience was in hysterics.
[ترجمه ترگمان]حضار گرفتار حمله عصبی شده بودند
[ترجمه گوگل]تماشاگران هیستریک بودند

14. Occasionally the whole class dissolves into hysterics for about five minutes and then refuses to tell me what I have said.
[ترجمه ترگمان]گاهی همه کلاس به مدت پنج دقیقه به حالت تشنج درمی ایند و بعد از گفتن آنچه گفته ام امتناع می کنند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات کل کلاس به مدت 5 دقیقه به هیستریک ها رسیده و پس از آن من را از گفتن آنچه من گفته ام را رد می کند

15. Both hysterics and anorexics have almost invariably been middle-class women or girls.
[ترجمه ترگمان]هر دو حمله عصبی و anorexics تقریبا همیشه زنان طبقه متوسط بوده اند
[ترجمه گوگل]هر دو هیستریک و غیرقانونی تقریبا همیشه زنان یا دختران طبقه متوسط ​​هستند


کلمات دیگر: