کلمه جو
صفحه اصلی

freethinker


معنی : بیدین، ازاد فکر
معانی دیگر : (کسی که عقاید مذهبی او خود ساخته بوده و به پیروی از عقاید متداول و مذهب رسمی کشورش نیست) آزاد اندیش، هرهری مذهب، کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد، کسیکه داراى فکر ازاد بوده، و به مذهب بى اعتنا است.

انگلیسی به فارسی

کسی که دارای فکر آزاد است وبمذهب کاری ندارد، بیدین، آزاد فکر


آزاداندیش، بیدین، ازاد فکر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: freethinking (adj.), freethinking (n.)
• : تعریف: one who is not bound by authority or dogma, esp. in religious matters.
متضاد: conformist
مشابه: agnostic, nonconformist

• one who forms his own beliefs and opinions which are often opposed to those held by the majority (eps. on religious matters)
a freethinker is someone who works out their own ideas rather than accepting generally accepted views.

مترادف و متضاد

بیدین (اسم)
infidel, freethinker

ازاد فکر (اسم)
freethinker

جملات نمونه

1. Three decades later, free-thinker James Lovelock arrived at the same conclusions based on his telescopic analysis of other planets.
[ترجمه ترگمان]سه دهه بعد، متفکر آزاد جیمز Lovelock به همان نتیجه گیری براساس تجزیه و تحلیل تلسکوپی از سیارات دیگر رسید
[ترجمه گوگل]سه دهه بعد، جیمز لاولاک، متفکر آزاد، بر اساس تجزیه و تحلیل تلسکوپی سیاره های دیگر، نتیجه مشابهی دریافت کرد

2. Sand was a freethinker who refused to follow the conventions of her day.
[ترجمه ترگمان]ساند a بود که از پیروی کنوانسیون های روزانه اش امتناع ورزید
[ترجمه گوگل]شن شنونده ای بود که حاضر به پیروی از کنوانسیون روز خود نشد

3. In matters of religion, Montgomery was a freethinker.
[ترجمه ترگمان]در مورد مذهب، مونتگومری یک فرد روشنفکر بود
[ترجمه گوگل]در مباحث مذهبی، مونتگومری یک متفکر بود

4. Mr. Morita is a freethinker who doesn't believe in religion.
[ترجمه ترگمان]آقای Morita a freethinker است که به مذهب اعتقاد ندارد
[ترجمه گوگل]آقای موریتا یک متفکر است که به مذهب اعتقاد ندارد

5. The freethinker hated formalist; the lover of liberty detested the disciplinarian.
[ترجمه ترگمان]The از formalist بدش می آمد؛ عاشقی از ادی از the بدش می آمد
[ترجمه گوگل]آزادیخواه متفکر رسمی است؛ عاشق آزادی، رضایتبخش است

6. The freethinker hated the formalist ; the lover of liberty detested the disciplinarian.
[ترجمه ترگمان]The از the متنفر بود؛ عاشقی از ادی از the بدش می آمد
[ترجمه گوگل]آزادیخواهانه از فرمالیته متنفر بود عاشق آزادی، رضایتبخش است

7. A churchman who never reads The Freethinker very soon has no more real religion than the atheist who never reads The Church Times.
[ترجمه ترگمان]یک کشیش از کلیسا که هرگز کتاب مقدس را نمی خواند خیلی زود مذهب حقیقی را نسبت به the که هرگز کلیسا را نمی خواند، ندارد
[ترجمه گوگل]یک کلیسا که هرگز خوانده نمی شود Freethinker خیلی زود دین واقعی ندارد نسبت به خدایان که هرگز کلیسای تایمز را خوانده است

8. John K ? rmeling is an architect, visual artist, inventor and freethinker.
[ترجمه ترگمان]جان کی؟ rmeling معمار، هنرمند تجسمی، مخترع و روشنفکر است
[ترجمه گوگل]جان کی؟ رملینگ معمار، هنرمند تصویری، مخترع و فروتنانه است

9. Perhaps in this unanticipated and unusual union in dissent of normally warring factions, the freethinker Graves has done the world his greatest act of service.
[ترجمه ترگمان]شاید در این اتحاد پیش بینی نشده و غیر معمول در مخالفت با جناح های متخاصم در حال جنگ، the گری گور بهترین عمل خود را در دنیا انجام داده است
[ترجمه گوگل]شاید در این اتحاد غیرمنتظره و غیر معمول در مخالفت جناحهایی که به طور معمول جنگیدهاند، گریوس، افکار نیوتن، جهان را بزرگترین عملش کرده است

10. Freud's family background was Jewish, though his father was a freethinker and Freud himself an avowed atheist.
[ترجمه ترگمان]سابقه خانوادگی فروید یهودی بود، هر چند که پدرش روشنفکر بود و فروید خود را ملحد می دانست
[ترجمه گوگل]پیشینه خانوادگی فروید یهودی بود، هرچند پدرش یک فروتن بود و فروید خود را یک بیخدا اعلام کرد

11. An anxious couple complained to the Master that their son had abandoned the religious traditions of the family and proclaimed himself a freethinker.
[ترجمه ترگمان]یک زوج نگران به استاد شکایت کردند که پسرشان سنت های مذهبی خانواده را رها کرده و خود را یک روشنفکر اعلام کرده است
[ترجمه گوگل]یک زن و شوهر مضطرب به استاد می گوید که پسرش سنت های مذهبی خانواده را رها کرده است و خودش را به عنوان یک فکر فروتنانه اعلام می کند

12. Haggis was struck by another paradox: "Here I was in this very structured organization, but I always thought of myself as a freethinker and an iconoclast.
[ترجمه ترگمان]یک پارادوکس دیگر به وجود آمد: \" در اینجا من در این سازمان بسیار ساختاربندی شده بودم، اما من همیشه به خود به عنوان یک روشنفکر و یک iconoclast فکر می کردم
[ترجمه گوگل]Haggis توسط یک پارادوکس دیگر زده شد: 'در اینجا من در این سازمان بسیار سازمان یافته بود، اما من همیشه از خودم به عنوان یک فکر فروتن و یک ناظر شناخته شده بودم

13. In his first year of art school, he fell in love with his sculpture professor, Peng Di, who was charmed by the freethinker.
[ترجمه ترگمان]در سال اول مدرسه هنر، او عاشق استاد مجسمه سازی خود، پنگ دی، شد
[ترجمه گوگل]در اولین سال تحصیل در مدرسه هنری او عاشق پروفسور مجسمه سازی اش، پنگ دی، که به وسیله ی فروید تفکر جذاب بود

پیشنهاد کاربران

آزاد اندیش


کلمات دیگر: