1. The stars pinpricked the dark sky.
[ترجمه ترگمان]ستارگان آسمان تیره را پوشانده بودند
[ترجمه گوگل]ستارگان آسمان را تاریک می کنند
2. You have to ignore the pinpricks and just get on with the job.
[ترجمه ترگمان]تو باید the رو نادیده بگیری و فقط کار رو انجام بدی
[ترجمه گوگل]شما باید نردبان را نادیده بگیرید و فقط با کار خود کار کنید
3. These problems were pinpricks compared with what was to come.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات در مقایسه با آنچه که باید انجام می شد، متمرکز شده بود
[ترجمه گوگل]این مشکلات در مقابله با آنچه که پیش می آمد بود
4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
5. His eyes narrowed to two small pinpricks of black.
[ترجمه ترگمان]چشم هایش به دو شی کوچک تیره تیره شد
[ترجمه گوگل]چشمان او به دو جفت کوچک سیاه و سفید تقسیم شده است
6. Nausea and tiredness were mere pinpricks compared to the emotional pain she was feeling.
[ترجمه ترگمان]حالت تهوع و خستگی فقط در مقایسه با دردی که احساس می کرد pinpricks
[ترجمه گوگل]تهوع و خستگی در مقایسه با درد عاطفی که احساس می کرد، صرفا جسمی بود
7. The only mark on her was a pinprick left by the injection.
[ترجمه ترگمان]تنها نشانه ای که روی او بود از اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک اندک
[ترجمه گوگل]تنها علامت او در مورد تزریق بود
8. This matter pinpricked and heckled the socialist leaders.
[ترجمه ترگمان]این مساله رهبران سوسیالیست را آشفته و آشفته کرد
[ترجمه گوگل]این موضوع، رهبران سوسیالیستی را به خطر انداخت
9. And above, the pinpricks of light wheeling on.
[ترجمه ترگمان]و بالاتر از آن، the روشن جریان دارد
[ترجمه گوگل]و در بالا، pinpricks از چرخش نور در
10. Neurological examination showed reduced pinprick sensation in both feet.
[ترجمه ترگمان]معاینه عصبی اثر pinprick را در هر دو پا کاهش داد
[ترجمه گوگل]معاینه عصبی نشان داد که احساس خستگی در هر دو پا کاهش می یابد
11. More pinpricks of light were moving down there.
[ترجمه ترگمان]نقاط روشن نور در آنجا حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]بیشتر جرقه های نور در آنجا حرکت می کرد
12. Her cheeks were assailed by minute pinpricks of fire.
[ترجمه ترگمان]به محض روشن کردن شعله های آتش، گونه هایش گل انداخته بود
[ترجمه گوگل]گونه های او توسط pinpricks از آتش مورد حمله قرار گرفتند
13. Yet nausea and bone-weariness were mere pinpricks compared to the emotional upheaval she was going through.
[ترجمه ترگمان]با این وجود حالت تهوع و خستگی در مقایسه با تغییرات روحی که داشت در آن جریان داشت
[ترجمه گوگل]با این حال، حالت تهوع و خستگی استخوان در مقایسه با تحریک عاطفی که او از آن گذشت، صرفه جویی بود
14. A thousand pinpricks of scalding steam grew to knife-points and the knives twisted.
[ترجمه ترگمان]هزار تا سوزن داغ برای چاقو زدن به چاقو و چاقو پیچ خورده بود
[ترجمه گوگل]هزار قاشق غذاخوری بخار پاشیدن به چاقوها و چاقوها پیچ خورده بود
15. The river was alive with pinpricks of light.
[ترجمه ترگمان]رودخانه با pinpricks روشن، زنده بود
[ترجمه گوگل]رودخانه با پایه های نور زنده بود