کلمه جو
صفحه اصلی

foxy


معنی : حیله باز، حنایی، ترشیده، روباه صفت
معانی دیگر : روباه مانند، روبه سان، نیرنگ باز، ترفندگر، دغلکار، حیله گر، محیل، (به ویژه صفحات کتاب قدیمی) زرد شده، رنگ و رو رفته، (رنگ) قهوه ای مایل به قرمز، (در مورد برخی شراب ها) دارای طعم انگور روباه (انگور سگی)

انگلیسی به فارسی

روباه صفت، حیله باز، حنایی، ترشیده


لعنتی، حیله باز، روباه صفت، حنایی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: foxier, foxiest
مشتقات: foxily (adv.), foxiness (n.)
(1) تعریف: of or like a fox, as in cunning.
مترادف: artful, crafty, cunning, shrewd, sly, vulpine, wily
مشابه: astute, cagey, canny, clever, deceitful, devious, guileful, ingenious, insidious, knowing, resourceful, sharp, shifty, slick, sneaky, stealthy, subtle, tricky, underhanded

(2) تعریف: discolored or stained, as by age or dampness; foxed.
مترادف: discolored, foxed, stained
مشابه: blotted, mildewed, spotted, streaked, yellowed

(3) تعریف: (slang) good-looking; sexy.
مترادف: good-looking, sexy
مشابه: alluring, attractive, voluptuous

• crafty, clever; sexy, attractive (slang)
if someone is foxy, they are deceitful in a clever, secretive way.
if a man describes a woman as foxy, he means that she is sexually attractive; used in informal american english.

مترادف و متضاد

حیله باز (صفت)
foxy

حنایی (صفت)
fawn, foxy

ترشیده (صفت)
rank, rancid, frowsy, foxy, overripe, musty, frowzy

روباه صفت (صفت)
vulpine, foxy

shrewd


Synonyms: artful, astute, canny, crafty, cunning, deceitful, deep, devious, dishonest, experienced, guileful, insidious, intelligent, knowing, retiary, sharp, slick, sly, subtle, tricky, vulpine, wily


Antonyms: naive, unclever, unintelligent, unsmart


جملات نمونه

1. the foxy commander who tried to attack the enemy from behind
فرمانده ی حیله گر که می کوشید از پشت به دشمن حمله کند

2. the old book's pages had become foxy
صفحات کتاب کهنه زرد شده بود.

3. A grin slid over his foxy face.
[ترجمه ترگمان]لبخند بر چهره اش نقش بست
[ترجمه گوگل]یک گربه بیش از صورت تلخ او افتاد

4. Regina is a truly foxy lady.
[ترجمه جواد حاجیلو] رجینا واقعا یه زن آب زیر کاهیه
[ترجمه ترگمان]رجینا زن واقعا foxy
[ترجمه گوگل]رجینا یک خانم واقعا خجالتی است

5. He let a neighbourly grin slide over his foxy face.
[ترجمه ترگمان]لبخند ملیحی روی صورتش نقش بست
[ترجمه گوگل]او اجازه می دهد که گرایش همسایگی بر روی صورت خود را تکان دهد

6. The foxy old monk decided to play one last trick on Chu.
[ترجمه ترگمان]راهب پیر foxy تصمیم گرفت آخرین حقه خود را به چو بازی کند
[ترجمه گوگل]راهب قدیمی پیراهن تصمیم گرفت تا یکی از آخرین فریب در چو بازی کند

7. He had wary, foxy eyes.
[ترجمه ترگمان]او محتاط و زیبا بود
[ترجمه گوگل]او مراقب بود، چشمان تلخ

8. She smelled his closeness, rank and foxy.
[ترجمه ترگمان]اون بوی نزدیک و rank رو حس می کرد
[ترجمه گوگل]او نزدیکی، رتبه و لعنتی او را بوی داد

9. I'm telling you I think Phoebe thinks I'm foxy.
[ترجمه ترگمان]دارم بهت می گم که فیبی فکر می کنه من foxy
[ترجمه گوگل]من به شما می گم فکر می کنم فیب فکر می کند که من آرام هستم

10. The foxy Nixon had once again confounded his opponents.
[ترجمه ترگمان]Nixon که یک بار دیگر مخالفان خود را با هم جر و بحث کرده بود
[ترجمه گوگل]تار نیکسون دوباره مخالفانش را مخدوش کرد

11. He was a foxy old trader.
[ترجمه ترگمان]اون یه تاجر افسانه ای بود
[ترجمه گوگل]او یک معامله قدیمی قدیمی بود

12. Then Foxy Davis had seemed a debonair remotely superior, and glamorous personage.
[ترجمه ترگمان]آن وقت آقای دیویس، به نظر می رسید که آقای دیویس از راه دور، خیلی برتر و بهتر به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]سپس Foxy Davis به نظر می رسید یک دیوونور از راه دور برتر و شخصیت پر زرق و برق است

13. The parvenu was much too foxy to let slip even a hint of his working - class background.
[ترجمه ترگمان]The بیش از حد لازم بود تا حتی اشاره ای به سابقه کار او در طبقه کارگر شود
[ترجمه گوگل]Parvenu خیلی باحاله بود که حتی یک اشاره از پس زمینه کلاس کار خود را لغو کرد

14. Look at that foxy girl over by the door.
[ترجمه ترگمان]اون دختره خوشگله رو ببین کنار در
[ترجمه گوگل]در آن درب به آن دختر ترشیده نگاه کنید

15. He's a very foxy singer and dancer.
[ترجمه حسین] اون مرد خاننده و رقاص حیله گری هست
[ترجمه ترگمان]او خواننده و رقاص ماهری است
[ترجمه گوگل]او بسیار خواننده و رقصنده است

The foxy commander who tried to attack the enemy from behind.

فرمانده‌ی حیله‌گر که می‌کوشید از پشت به دشمن حمله کند.


The old book's pages had become foxy.

صفحات کتاب کهنه زرد شده بود.


پیشنهاد کاربران

آب زیر کاه

زن جذاب


کلمات دیگر: