کلمه جو
صفحه اصلی

transmigratory


معنی : فراکوچ کننده، مهاجرتی، مربوط به تناسخ، تناسخی
معانی دیگر : مربوط به تناس

انگلیسی به فارسی

فراکوچ کننده، مهاجرتی، مربوط به تناسخ، تناسخی


مهاجرت، فراکوچ کننده، مهاجرتی، مربوط به تناسخ، تناسخی


انگلیسی به انگلیسی

• wandering, moving from place to place; migrating, moving from one country to another

مترادف و متضاد

فراکوچ کننده (صفت)
transmigratory

مهاجرتی (صفت)
transmigratory

مربوط به تناسخ (صفت)
transmigratory

تناسخی (صفت)
transmigratory


کلمات دیگر: