کلمه جو
صفحه اصلی

interpenetrate


معنی : از هم گذشتن، در هم نفوذ کردن، نفوذ کردن در
معانی دیگر : (کاملا در چیزی نشت یا نفوذ کردن) در آغشتن، (کاملا) فرا گرفتن، فزون نشت کردن، متقابلا نفوذ کردن، درهم نشت کردن، در هم خلیدن، داخل هم شدن

انگلیسی به فارسی

در هم نفوذ کردن، از هم گذشتن، نفوذ کردن در


درگیر شدن، از هم گذشتن، در هم نفوذ کردن، نفوذ کردن در


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interpenetrates, interpenetrating, interpenetrated
(1) تعریف: to penetrate throughout; permeate.
مشابه: penetrate

(2) تعریف: to penetrate (each other).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: interpenetrable (adj.), interpenetrative (adj.), interpenetration (n.)
• : تعریف: to penetrate each other.

• permeate, pervade; mutually pass through, penetrate each other

مترادف و متضاد

از هم گذشتن (فعل)
intercross, interpenetrate

در هم نفوذ کردن (فعل)
interpenetrate

نفوذ کردن در (فعل)
osmose, interpenetrate, penetrate

جملات نمونه

1. Its being is such that all its perfections interpenetrate and are united in one non-dual reality.
[ترجمه ترگمان]وجود آن به گونه ای است که تمام perfections مکمل یکدیگر باشند و در یک واقعیت غیر دوگانه متحد شوند
[ترجمه گوگل]وجود آن به گونه ای است که تمام کمالات آن در یک واقعیت غیر دوگانه متحمل می شوند و در هم آمیخته اند

2. Thus, man has these interpenetrating bodies composed of ever-finer material, which are blended together to form the composite entity-man.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، انسان این بدنه های interpenetrating را دارد که از مواد آرایشی که تا کنون ساخته شده اند، تشکیل شده است، که با هم مخلوط می شوند تا ماهیت ترکیبی را تشکیل دهند
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب، انسان این سازنده های متضاد را تشکیل می دهد که از مواد مرسوم تر است که با یکدیگر ترکیب می شوند تا انسان تشکیل دهنده کامپوزیت را تشکیل دهند

3. The territories of two married people interpenetrate a lot.
[ترجمه ترگمان]دو نفر با هم ازدواج کردند
[ترجمه گوگل]سرزمین دو نفر ازدواج کنندگان بسیار زیاد درگیر می شوند

4. Various fields of science and technology interpenetrate to each other.
[ترجمه ترگمان]رشته های مختلف علوم و تکنولوژی به هم متصل می شوند
[ترجمه گوگل]زمینه های مختلف علم و فناوری به یکدیگر متصل می شوند

5. The three components of Deng Xiaoping Theory interpenetrate and push ahead successively, thus instituting a more perfect scientific system.
[ترجمه ترگمان]این سه مولفه از دنگ Xiaoping interpenetrate interpenetrate را به جلو هل می دهد و در نتیجه یک سیستم علمی کامل تر را به وجود می آورد
[ترجمه گوگل]سه مؤلفه نظریه دنگ چیائوپین در هم آمیختن و پیوستن به جلو، به این ترتیب سیستم کامل علمی را ایجاد می کنند

6. Space and time interpenetrate and unify, form a dynamic whole pattern of the theory.
[ترجمه ترگمان]فضا و زمان یکپارچه و متحد می شوند و یک الگوی کلی پویا از نظریه تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]فضا و زمان در هم تنیده و متحد می شوند، یک الگوی کامل پویش از نظریه را تشکیل می دهند

7. Natural time is defined as cycles of creative constants that interpenetrate all the physical universe from our personal bodies to galactic harmonics.
[ترجمه ترگمان]زمان طبیعی به عنوان چرخه های ثابت creative تعریف می شود که تمام جهان فیزیکی را از بدن فردی ما به harmonics کهکشانی منتقل می کند
[ترجمه گوگل]زمان طبیعی به عنوان چرخه های ثابت های خلاق تعریف می شود که تمام جهان فیزیکی را از بدن های شخصی ما به هماهنگی های کهکشانی متصل می کنند

8. Man has three bodies, the physical, the astral and the causal which overlie and interpenetrate each other.
[ترجمه ترگمان]انسان سه بدن دارد، فیزیکی، the و the که همدیگر را overlie و interpenetrate می کنند
[ترجمه گوگل]انسان دارای سه جسم، فیزیکی، عرفانی و علت است که با یکدیگر همپوشانی می کنند

9. The results show that the transverse elongation of the bars produced by the modified forge and upset technique reaches 5% because of the interpenetrate grains and the fiber structures.
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که طول عرضی میله های تولید شده توسط کوره اصلاح شده و تکنیک واژگون به دلیل دانه های interpenetrate و ساختار الیاف به ۵ % می رسد
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می دهد که طول یابی عرضی میله ها به وسیله روش های اصلاح شده و جبران سازی به علت دانه های متقاطع و ساختار فیبر 5٪ می شود

10. Hume's philosophy system embodies the unity of empiricism, scepticism and naturalism which interpenetrate one another.
[ترجمه ترگمان]سیستم فلسفه هیوم، وحدت تجربه گرایی، شکاکیت و طبیعی گرایی را شامل می شود که یکدیگر را تحت تاثیر قرار می دهند
[ترجمه گوگل]سیستم فلسفه یوم مظهر وحدت تجربه گرایی، شک و تردید و طبیعت گرایی است که یکدیگر را در هم آمیخته اند

11. There is no firm demarcation between dimensions, for they ebb and flow in a wave pattern and interpenetrate each other to a certain degree.
[ترجمه ترگمان]هیچ تعیین حدود محکم بین ابعاد وجود ندارد، زیرا آن ها در الگوی موجی جریان و جریان دارند و یکدیگر را به درجه خاصی تنزل می دهند
[ترجمه گوگل]هیچ ابعادی در میان ابعاد وجود ندارد، زیرا در یک الگوی موج موج می زند و در یک سطح خاص به یکدیگر متصل می شود


کلمات دیگر: