کلمه جو
صفحه اصلی

intemperance


معنی : زیاده روی، افراط، بی اعتدالی
معانی دیگر : نامیانه روی

انگلیسی به فارسی

زیاده روی، بی اعتدالی، افراط


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: lack of restraint in the indulgence of an appetite, esp. the consumption of alcohol.
متضاد: temperance
مشابه: drink, excess

- Her husband's intemperance was causing him to miss work due to frequent hangovers.
[ترجمه ترگمان] افراط شوهرش باعث شد که او به علت hangovers مکرر دست از کار بکشد
[ترجمه گوگل] ناخودآگاه شوهرش باعث شد که او از دستش برآید و به دلیل غرق شدن مکرر از دستش برنیاید

(2) تعریف: lack of restraint in speech or behavior.
متضاد: temperance
مشابه: abandon

• lack of moderation, overindulgence; lack of self-control, lack of restraint (in speech or actions)

مترادف و متضاد

زیاده روی (اسم)
exceeding, self-indulgence, indulgence, extravagance, surfeit, immoderation, intemperance, ultraism

افراط (اسم)
excess, frill, self-indulgence, indulgence, extravagance, intemperance, overindulgence, plethora, superfluity, exorbitance, exorbitancy

بی اعتدالی (اسم)
excess, inclemency, extravagance, immoderation, intemperance, immoderacy, nimiety

insobriety


Synonyms: immoderation, alcoholism, drunkenness


جملات نمونه

1. Health does not consist with intemperance.
[ترجمه ترگمان]سلامت از افراط در نمی آید
[ترجمه گوگل]سلامت با بی ثباتی نیست

2. Intemperance is the parent of many evils.
[ترجمه ترگمان]Intemperance پدر مشکلات بسیاری است
[ترجمه گوگل]بی تردید والدین بسیاری از شرارت هاست

3. Health does not ist with intemperance.
[ترجمه ترگمان]تندرستی از افراط not
[ترجمه گوگل]سلامت با بی تفاوتی نیست

4. Boundless intemperance in nature is a tyranny.
[ترجمه ترگمان]افراط در طبیعت یک ظلم است
[ترجمه گوگل]بی ثباتی بی حد و حصر در طبیعت، استبداد است

5. Her intemperance will entail the curse of insanity upon her innocent children.
[ترجمه ترگمان]افراط او این نفرین را بر فرزندان بی گناه او تحمیل می کند
[ترجمه گوگل]بی تردید او باعث لعن دیوانگی فرزندان بی گناه خواهد شد

6. Intemperance is naturally punished with diseases.
[ترجمه ترگمان]Intemperance به طور طبیعی با بیماری ها مجازات می شود
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی به طور طبیعی با بیماری ها مجازات می شود

7. She accepted his frequent intemperance as part of the climate.
[ترجمه ترگمان]وی افراط افراط خود را به عنوان بخشی از آب و هوا پذیرفته بود
[ترجمه گوگل]او بعنوان بخشی از آب و هوای خود را به شدت کمبود خود پذیرفت

8. What pleases the flesh is gluttony, intemperance, and what contributes to them.
[ترجمه ترگمان]آنچه دوست می دارد شکم پرستی و افراط است و آنچه به آن ها کمک می کند
[ترجمه گوگل]آنچه که گوشت خوابیده است، ناراحتی، کمبود و آنچه که به آنها کمک می کند

9. Health do not consist with intemperance.
[ترجمه ترگمان]سلامت از افراط consist
[ترجمه گوگل]سلامت با بی ثباتی نیست

10. Disease is the child of intemperance.
[ترجمه ترگمان]بیماری، بچه افراط است
[ترجمه گوگل]بیماری کودک بی معرفت است

11. Health does not intemperance.
[ترجمه ترگمان]سلامتی افراط نمی کند
[ترجمه گوگل]سلامتی بی معنا نیست

12. Health doesn't consist with intemperance.
[ترجمه ترگمان]سلامتی از افراط consist
[ترجمه گوگل]سلامت با بی ثباتی نیست

13. He thought of her serenity as a foil for his intemperance.
[ترجمه ترگمان]به آرامش خاطر خود، به عنوان یک فویل، به خاطر افراط در intemperance، اندیشید
[ترجمه گوگل]او آرامش خود را به عنوان یک فویل برای بی معرفتش فکر کرد

14. Many of those who abstain consider smoking a sign of weakness or intemperance.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کسانی که از سیگار کشیدن خودداری می کنند، سیگار کشیدن را نشانه ضعف یا افراط می دانند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افرادی که در معرض انقراض قرار می گیرند، سیگار کشیدن علامت ضعف یا بی تفاوتی دارند


کلمات دیگر: