کلمه جو
صفحه اصلی

frenetic


معنی : دیوانه، شوریده، اشفته، عصبانی، اتشی
معانی دیگر : سر آسیمه، آسیمه، (به حالت) جنون آمیز، بر آشفته (frenetical هم می گویند)، frenzied : اتشی

انگلیسی به فارسی

( frantic ، frenzied =) اتشی، اشفته، عصبانی


فریبنده، اتشی، دیوانه، اشفته، شوریده، عصبانی


انگلیسی به انگلیسی

• crazy, wild, frenzied
frenetic activity or behaviour is fast, energetic, and uncontrolled.

صفت ( adjective )
مشتقات: frenetical (adj.), frenetically (adv.)
• : تعریف: frantic; frenzied.
متضاد: calm, easy
مشابه: furious

- The atmosphere in the emergency room became even more frenetic when victims of a shooting incident were wheeled in.
[ترجمه ترگمان] فضای اتاق اورژانس، وقتی که قربانیان حادثه تیراندازی روی آن چرخ می زدند، بسیار آشفته شده بود
[ترجمه گوگل] فضای اتاق اورژانس حتی زمانی که قربانیان یک حادثه تیراندازی در رانندگی چرخید، حتی فریب خورد

مترادف و متضاد

maniacal


دیوانه (صفت)
mad, nuts, moony, insane, demented, lunatic, crazy, gaga, natural, batty, nut, frenetic, phrenetic, fanatic, fanatical, cuckoo, fey, hare-brained, loony, luny, mad-brained, manic, mooney, moonstruck, nutty

شوریده (صفت)
crazy, berserk, frenzied, distraught, frenetic, phrenetic, horn-mad

اشفته (صفت)
upset, disturbed, disordered, berserk, messy, disheveled, frenzied, frenetic, phrenetic, turbulent, garbled, frantic, vexatious, tumultuary

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

اتشی (صفت)
furious, frenzied, frenetic, frantic, ignescent

Synonyms: corybantic, delirious, demented, distraught, excited, fanatical, frantic, frenzied, furibund, furious, hyper, in a lather, insane, lost it, mad, obsessive, overwrought, phrenetic, rabid, unbalanced, unscrewed, weirded out, wigged out, wild, wired


Antonyms: balanced, calm


جملات نمونه

1. After weeks of frenetic activity, the job was finally finished.
[ترجمه ترگمان]پس از هفته ها فعالیت آشفته، این شغل در نهایت به پایان رسید
[ترجمه گوگل]پس از چند هفته فعالیت های غم انگیز، این کار در نهایت به پایان رسید

2. She rushes from job to job at a frenetic pace.
[ترجمه ترگمان]او با سرعت frenetic از کار به سمت کار می رود
[ترجمه گوگل]او از سرعت شلوغی به سمت کار میرود

3. It generated much excitement and frenetic activity.
[ترجمه ترگمان]این کار باعث ایجاد هیجان و شور و هیجان زیادی شد
[ترجمه گوگل]این باعث هیجان و فعالیت بسیار جالبی شد

4. There was frenetic trading on the Stock Exchange yesterday.
[ترجمه ترگمان]دیروز در بورس اوراق بهادار به شدت معامله شد
[ترجمه گوگل]دیروز بورس در بازار بورس بود

5. She wondered if during that last frenetic occasion when she had seen Sylvie there had already been a premonition of the end.
[ترجمه ترگمان]از خود می پرسید که آیا در این اواخر frenetic، وقتی سیلوی را دیده بود، همه چیز را پیش بینی کرده بود
[ترجمه گوگل]او تعجب می کند که در طول این آخرین مناسبت فریبنده زمانی که او دیده بود Sylvie وجود دارد پیش از این پیش بینی از پایان بود

6. This elevation of feeling, found in passionate, frenetic gestures and embellished, emotional language, supplies the persuasive element.
[ترجمه ترگمان]این نوع احساس، در حرکات پر شور، شور و هیجان و با زبان هیجانی، عناصر قانع کننده را تامین می کند
[ترجمه گوگل]این احساس احساس، در حرکات پرشور، عجیب و غریب و طعم دهنده، زبان احساسی، عنصری متقاعد کننده را فراهم می کند

7. His hands windmill in a frenetic semaphore and his body shifts in ceaseless motion, with a life of its own.
[ترجمه ترگمان]دستان او آسیاب بادی frenetic و بدن او در حرکت بی وقفه، با یک زندگی خاص خودش، کار می کند
[ترجمه گوگل]دستانش را در یک سمفور غولپیکر و بدن او در حرکت بی وقفه، با زندگی خود خود تغییر می دهد

8. Even as I battled my fears with frenetic bursts of activity, whenever I slowed down I knew I was unprepared.
[ترجمه ترگمان]هر وقت که سرعتم را کم می کردم، می دانستم که آمادگی نداشتم
[ترجمه گوگل]حتی وقتی که من با ترس های من از انفجار وحشتناکی از فعالیت مبارزه می کردم، هر زمان که من تکان دادم، می دانستم که من آمادگی نداشتم

9. If we have only rapid successions of frenetic emotive surges, it is obvious that a short piece will result.
[ترجمه ترگمان]اگر تنها successions سریع از نوسانات شدید احساسی داشته باشیم، واضح است که یک قطعه کوتاه نتیجه خواهد داشت
[ترجمه گوگل]اگر ما فقط دنباله های سریع حرکت های عاطفی پیچیده داشته باشیم، واضح است که یک قطعه کوتاه نتیجه خواهد بود

10. It was intended to cover the whole frenetic new scene and the people who were making it.
[ترجمه ترگمان]قصد داشت تمام صحنه کشتار دیوانه وار و مردمی را که آن را ساخته بودند، بپوشاند
[ترجمه گوگل]این در نظر گرفته شده بود که پوشش صحنه جدید و جدیدی را که مردم آن را ساخته بودند، پوشش دهند

11. He was seventy and continually engaged in frenetic schemes to bolster up his old age.
[ترجمه ترگمان]او هفتاد سال داشت و دائما با نقشه های دیوانه وار مشغول بود تا سن و سال او را زیر پا بگذارد
[ترجمه گوگل]او هفتاد و هفتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هفتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هفتاد

12. Every frenetic gesture engendered tenderness in hir heart.
[ترجمه ترگمان]هر حرکت frenetic در قلب hir ایجاد شده است
[ترجمه گوگل]هر حرکت عجیب و غریب سبب ایجاد حساسیت در قلب هیر شد

13. I do not agree with this frenetic trend to hurry children toward paper-and-pencil drills and skills.
[ترجمه ترگمان]من با این روند پر شور برای عجله کردن بچه ها به سمت تمرینات مداد و مداد موافق نیستم
[ترجمه گوگل]من با این روند غم انگیز موافق نیستم که کودکان را به سوی تمرین و مهارت های کاغذ و مداد بسپارد

14. I therefore plunged into a frenetic period of intense diplomacy.
[ترجمه ترگمان]به همین خاطر من در یک دوره شلوغ دیپلماسی سرسخت غوطه ور شدم
[ترجمه گوگل]بنابراین من به یک دوره خشن از دیپلماسی شدید افتادم

پیشنهاد کاربران

پر جنب و جوش، سریع و بی نظم


کلمات دیگر: