کلمه جو
صفحه اصلی

hysteric


معنی : دارای هیجان شدید یا هیستری
معانی دیگر : رجوع شود به: hysterical، حمله ی هیستری، تپاک زدگی، دارای هیجان شدید یاهیستری
hysteric(al)
حمله ای، تشنجی، دچار حمله یا تشنج یا بیهوشی

انگلیسی به فارسی

دارای هیجان شدید یاهیستری


هیستریک، دارای هیجان شدید یا هیستری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (usu. pl.; used with a sing. or pl. verb) an outburst of uncontrollable sobbing or laughter.

(2) تعریف: (usu. pl.; used with a sing. or pl. verb) an attack of pathological hysteria.

(3) تعریف: one that is subject to hysteria.
مشابه: neurotic
صفت ( adjective )
• : تعریف: irrational because of uncontrollable fear or other emotion; suffering from hysteria.

• of or pertaining to hysteria; suffering from hysteria; characterized by uncontrollable emotional outbursts

مترادف و متضاد

دارای هیجان شدید یا هیستری (صفت)
hysteric

جملات نمونه

1. She went into hysterics when she heard about her husband.
[ترجمه ترگمان]وقتی راجع به شوهرش شنید، دچار حمله عصبی شد
[ترجمه گوگل]وقتی شوهرش در مورد شوهرش شنید، به هیستریک رفت

2. He always has hysterics at the sight of blood.
[ترجمه ترگمان]او همیشه با دیدن خون دچار حمله عصبی می شود
[ترجمه گوگل]او همیشه در معرض خون دارای هیستریک است

3. Mum'd have hysterics if she knew what you'd done.
[ترجمه ترگمان]اگر می دانست چه کار کرده بودی، مامان دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]اگر می دانست که چه کاری انجام می دهید، مامان هیستریک دارد

4. He'd often have us all in absolute hysterics.
[ترجمه ترگمان]او اغلب ما را گرفتار حمله عصبی کرده بود
[ترجمه گوگل]او اغلب ما را در هیستریک مطلق در اختیار ما قرار می دهد

5. He went into hysterics when he heard the news.
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار را شنید، دچار حمله عصبی شد
[ترجمه گوگل]وقتی اخبار را شنید، به هیستریک رفت

6. The whole class dissolved into hysterics when they saw him.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دیدند همه کلاس دچار حمله عصبی شدند
[ترجمه گوگل]وقتی او را دیدم تمام کلاس به هیستریک رسید

7. My mum'll have hysterics when she sees the colour of my hair.
[ترجمه ترگمان]وقتی رنگ موهایم را می بیند، مادرم دچار حمله عصبی می شود
[ترجمه گوگل]وقتی رنگ موی من را می بیند، مومیایی هایم را هیستریک می کند

8. It was such a shock I had hysterics.
[ترجمه ترگمان]ناگهان دچار حمله عصبی شدم
[ترجمه گوگل]این یک شوک بود که من هیستریک داشتم

9. She had the audience in hysterics.
[ترجمه ترگمان]او تماشاگران را در دست گرفته بود
[ترجمه گوگل]او مخاطب را در هیستریک داشت

10. She'll have hysterics when she finds out how much money is missing.
[ترجمه ترگمان]وقتی بفهمه چقدر پول گم شده، دچار حمله عصبی می شه
[ترجمه گوگل]هنگامی که او متوجه می شود چقدر پول از دست رفته است، او هیستریک می کند

11. She went into hysterics.
[ترجمه ترگمان]او دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]او به هیستریک رفت

12. The audience was in hysterics.
[ترجمه ترگمان]حضار گرفتار حمله عصبی شده بودند
[ترجمه گوگل]تماشاگران هیستریک بودند

13. Occasionally the whole class dissolves into hysterics for about five minutes and then refuses to tell me what I have said.
[ترجمه ترگمان]گاهی همه کلاس به مدت پنج دقیقه به حالت تشنج درمی ایند و بعد از گفتن آنچه گفته ام امتناع می کنند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات کل کلاس به مدت 5 دقیقه به هیستریک ها رسیده و پس از آن من را از گفتن آنچه من گفته ام را رد می کند

14. But hysteric she was, subject to the fatal political weakness of collapsing in time of trouble.
[ترجمه ترگمان]اما با این حال، به ضعف سیاسی مهلک فرو افتادن در زمان دچار شدن دچار شده بود
[ترجمه گوگل]اما هیستریک او، تحت تاثیر ضعف سیاسی مرگ و میر ناشی از فروپاشی در زمان مشکلات بود

15. He still felt ill, but the hysterics seemed to have relaxed him a bit.
[ترجمه ترگمان]او هنوز احساس کسالت می کرد، اما به نظر می رسید که حمله عصبی او را کمی تسکین داده است
[ترجمه گوگل]او هنوز احساس بدی کرد، اما به نظر می رسید هیستریک ها او را کمی آرام کرده اند

پیشنهاد کاربران

عصبی


کلمات دیگر: