کلمه جو
صفحه اصلی

shameless


معنی : بی شرم، بی حیا، عاری از شرم
معانی دیگر : وقیح، چشم سفید، لولی، بی آزرم، چشم دریده، بی عار، بی شرمانه، ننگ اور

انگلیسی به فارسی

بی حیا، بی شرم، بی شرمانه، ننگ اور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: shamelessly (adv.), shamelessness (n.)
(1) تعریف: lacking a sense of guilt or embarrassment; immodest.
مترادف: immodest, improper, unseemly
متضاد: decent, modest
مشابه: brazen, indecent, indecorous, wanton

- He was shameless in the way he acted at the party.
[ترجمه ترگمان] از رفتاری که در مهمانی کرده بود شرم داشت
[ترجمه گوگل] او در این راه حزب عمل بی شرمانه بود

(2) تعریف: done without guilt or embarrassment.
مترادف: brazen, unprincipled, unscrupulous, wanton
مشابه: audacious, barefaced, base, degenerate, dissolute, outrageous, rakish, unabashed, vile

- shameless flirtation
[ترجمه ترگمان] لاس زدن بی حیا
[ترجمه گوگل] فریب بی شرم
- shameless breaking of the rules
[ترجمه ترگمان] درهم شکستن قوانین،
[ترجمه گوگل] شکستن شرم آور قوانین

• unashamed, brazen, audacious; unprincipled
someone who is shameless behaves very badly, but is not ashamed of their behaviour.

مترادف و متضاد

بی شرم (صفت)
audacious, brassy, brash, brazen, shameless, unabashed, immodest, barefaced, malapert, brazen-faced

بی حیا (صفت)
indecent, brash, shameless

عاری از شرم (صفت)
impudent, shameless, unashamed, brazen-faced, graceless, unblushing

corrupt, indecent


Synonyms: abandoned, arrant, audacious, barefaced, bold, brash, brassy, brazen, cheeky, depraved, dissolute, flagrant, forward, hardened, high-handed, immodest, immoral, improper, impudent, incorrigible, insolent, lewd, outrageous, overbold, presumptuous, profligate, reprobate, rude, unabashed, unashamed, unblushing, unchaste, unprincipled, wanton


Antonyms: decent, good, moral


جملات نمونه

1. a shameless youth who paces streets all day
جوان بی عاری که تمام روز خیابان گز می کند

2. Did you see the shameless way she was chucking herself at him?
[ترجمه ترگمان]دیدی چه جوری خودشو به خودش پرت کرده بود؟
[ترجمه گوگل]آیا شما شیوه بی شرمانه ای را که او به او زده بود را می دیدید؟

3. He's shameless about his cheating and lying.
[ترجمه ترگمان]او از خیانت و دروغ گفتن شرم دارد
[ترجمه گوگل]او درباره تقلب و دروغ گفتن بی شرمانه است

4. She is quite shameless about her ambition.
[ترجمه ترگمان]این زن به هیچ وجه از جاه طلبی او شرم ندارد
[ترجمه گوگل]او در مورد جاه طلبی خود کاملا بی شرمانه است

5. She's quite shameless about wearing sexy clothes at work.
[ترجمه ترگمان]اون از پوشیدن لباس های سکسی سر کار خیلی شرم آوره
[ترجمه گوگل]او کاملا نسبت به پوشیدن لباس های سکسی در محل کار کاملا بی شرف است

6. He blarneys the ladies with the most shameless lies.
[ترجمه ترگمان]او بانوان را با the دروغ ها تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]او خانم ها را با دروغ های بی شرمان ترجیح می دهد

7. She blarneys her leader with the shameless compliments.
[ترجمه ترگمان]با این تعارفات بی شرمانه رهبر خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]او رهبرش را با احتیاط بی شرمانه می کند

8. This is just another shameless attempt by the Opposition to gain power at any cost.
[ترجمه ترگمان]این اقدام بی شرمانه دیگری توسط مخالفان برای به دست آوردن قدرت به هر قیمتی است
[ترجمه گوگل]این فقط یک تلاش بی رحمانه توسط مخالفان برای به دست آوردن قدرت در هر هزینه است

9. It is a shameless form of payola for those who have helped a political party to get elected.
[ترجمه ترگمان]این شکل شرم آوری برای کسانی است که به یک حزب سیاسی برای انتخاب شدن کمک کرده اند
[ترجمه گوگل]این یک فرم بی شرمانه برای کسانی است که به یک حزب سیاسی برای انتخاب شدن کمک کرده اند

10. It seemed quite shameless to me then but it would probably seem tame to today's youngsters.
[ترجمه ترگمان]آن وقت به نظر من کاملا بی حیا بود، اما به نظر می رسید که این جوان های امروزه رام و رام شده اند
[ترجمه گوگل]پس از آن به نظر می رسید کاملا شرم آور است، اما این احتمالا به جوانان امروز خیره کننده خواهد بود

11. She's a shameless hussy.
[ترجمه ترگمان]دخترک بی شرم است
[ترجمه گوگل]او یک خجالت شرم آور است

12. One, Abigail Church, remained somewhat shameless in pursuing him, even after I had become a fixture in his life.
[ترجمه ترگمان]یک کلیسا، حتی پس از آنکه من در زندگی او به یک نقطه ثابت تبدیل شدم، در تعقیب او تا حدی بی شرم و گستاخ باقی ماند
[ترجمه گوگل]یکی از کلیسای ابیگیل، حتی در زمانی که من در زندگی خود ثابت کرده بودم، به دنبال او بودم

13. The book also tackles the shameless predicament of feeling desperate.
[ترجمه ترگمان]این کتاب همچنین با این موقعیت بی شرمانه احساس نا امید کننده مقابله می کند
[ترجمه گوگل]این کتاب همچنان درمورد احساسات ناامید کننده احساسات ناامید کننده روبرو است

14. And even more shameless self-promoting than usual.
[ترجمه ترگمان]و حتی more shameless از همیشه
[ترجمه گوگل]و حتی بیشتر بی شرمانه خود را بیش از حد معمول

پیشنهاد کاربران

بی شرمانه boaster قلم درز سنگتراشی


کلمات دیگر: