کلمه جو
صفحه اصلی

shipwreck


معنی : غرق، غرق کشتی، کشتی شکسته شدن، کشتی شکستگی
معانی دیگر : غرق کردن، کشتی شکسته کردن، تباهی، شکست، ناکامی، خانه خرابی، تباه کردن، ناکام کردن، به هم زدن، کشتی قراضه، لاشه ی کشتی، شکسته شدن یا غرق شدن کشتی

انگلیسی به فارسی

کشتی شکستگی، غرق کشتی، غرق، کشتی شکسته شدن


غرق کشتی، غرق، کشتی شکسته شدن، کشتی شکستگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the destruction or loss of a ship, as by being thrown against rocks or broken up in a storm.
مشابه: wreck

(2) تعریف: the remains of a grounded, wrecked, or sunken ship.
مشابه: wreck

(3) تعریف: unforeseen destruction; ruin.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shipwrecks, shipwrecking, shipwrecked
(1) تعریف: to cause (a ship) to be wrecked or sunk.

(2) تعریف: to bring unforeseen destruction or ruin to.

(3) تعریف: to strand or make suffer because of a shipwreck.

- They were shipwrecked on a tiny island.
[ترجمه ترگمان] اونا توی یه جزیره کوچیک غرق شدن
[ترجمه گوگل] آنها در یک جزیره کوچک سقوط کردند

• remains of a destroyed ship; destruction or sinking of a ship; destruction, ruin
destroy or sink a ship; be sunk, be destroyed (of a ship); shatter, destroy, ruin
when there is a shipwreck, a ship is destroyed in an accident at sea.
a shipwreck is also a ship which has been destroyed in a shipwreck.
when someone is shipwrecked, their ship is destroyed but they survive and reach land.

مترادف و متضاد

غرق (اسم)
drowning, shipwreck

غرق کشتی (اسم)
shipwreck

کشتی شکسته شدن (اسم)
shipwreck

کشتی شکستگی (اسم)
wreck, shipwreck, wrack

جملات نمونه

1. the shipwreck of their marriage
شکست ازدواج آنان

2. The danger of shipwreck is much greater in fog.
[ترجمه ترگمان]خطر کشتی غرق در مه است
[ترجمه گوگل]خطر خراب شدن کشتی در مه بسیار بیشتر است

3. The shipwreck was a harrowing experience.
[ترجمه ارسلانلو] غرق شدن کشتی یک تجربه وحشتناکی بود
[ترجمه ترگمان]کشتی غرق شده تجربه وحشتناکی بود
[ترجمه گوگل]کشتی خراب تجربه ای سخت بود

4. He was drowned in a shipwreck off the coast of Spain.
[ترجمه ترگمان]او در یک کشتی غرق شده در ساحل اسپانیا غرق شده بود
[ترجمه گوگل]او در کشتی خراب در سواحل اسپانیا غرق شد

5. The danger of shipwreck is much greater in dense fog.
[ترجمه ترگمان]خطر کشتی غرق در مه غلیظ است
[ترجمه گوگل]خطر خرابکاری در امتداد متراکم بسیار بیشتر است

6. He died in a shipwreck off the south coast.
[ترجمه ترگمان]او در یک کشتی غرق شده در ساحل جنوبی کشته شد
[ترجمه گوگل]او در یک کشتی دریایی در ساحل جنوبی جان خود را از دست داد

7. The shipwreck of the tanker has caused one of the worst oil spills in recent years.
[ترجمه ترگمان]غرق شدن کشتی به عنوان یکی از بدترین نشت نفت در سال های اخیر بوده است
[ترجمه گوگل]خرابکاری ناشی از تانکر یکی از بدترین نشت نفت در سال های اخیر بوده است

8. They narrowly escaped shipwreck in a storm in the North Sea.
[ترجمه ترگمان]آن ها به سختی از غرق شدن در یک طوفان در دریای شمال جان سالم به در بردند
[ترجمه گوگل]آنها در یک طوفان در دریای شمال از تخریب کشتی فرار کردند

9. He was awarded his damages in the shipwreck by the court.
[ترجمه ترگمان]او از طرف دادگاه به او خسارت وارد کرد
[ترجمه گوگل]او صدمه ای را در کشتی گرفتار توسط دادگاه اعطا کرد

10. Now shipwreck looters brave a police helicopter circling overhead as they carry their spoils away by bicycle.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، looters که در حال غرق شدن هستند، یک هلیکوپتر پلیس را شجاع می دانند که بر فراز سرشان پرواز می کنند و غنایم خود را با دوچرخه می برند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر غارتگران غارتگر، هلیکوپتر پلیس را در حالیکه هلی کوپتر پلیس را با دوچرخه سواری حمل می کنند، شجاع می کند

11. Divers discovered a 450-year-old shipwreck near here.
[ترجمه ترگمان]خانواده دایور در نزدیکی اینجا غرق در کشتی غرق شده بودند
[ترجمه گوگل]غواصان یک کشتی 450 ساله را در این نزدیکی یافت

12. Something close to shipwreck fever erupted over its cargo.
[ترجمه ترگمان]چیزی نزدیک به تب کشتی غرق شد
[ترجمه گوگل]چیزی که نزدیک به تب و سوانح سقوط کرد، بیش از محموله آن فوران کرد

13. Morgan was the lone survivor of a shipwreck off the California coast.
[ترجمه ترگمان]مورگان تنها بازمانده یک کشتی شکسته در ساحل کالیفرنیا بود
[ترجمه گوگل]مورگان تنها بازمانده کشتی خراب سواحل کالیفرنیا بود

14. Ship's captain Konstantino Stavridis, 4 arrested after the shipwreck, was freed yesterday on £000 bail.
[ترجمه ترگمان]کاپیتان کشتی Konstantino Stavridis، ۴ نفر پس از غرق شدن در این کشتی، دیروز به قید وثیقه آزاد شد
[ترجمه گوگل]کاپیتان کشتی Konstantino Stavridis، 4 نفر پس از خرابی کشتی دستگیر شد، روز گذشته آزاد شد

we are shipwrecked, blow, oh, favorable wind!

کشتی شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز!


the shipwreck of their marriage

شکست ازدواج آنان


That hasty marriage shipwrecked his life.

آن ازدواج شتاب‌آمیز زندگی او را تباه کرد.


پیشنهاد کاربران

غرق شدن کشتی
Sunk ship
Destructed ship

shipwreck ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: بقایای کشتی
تعریف: آنچه از کشتی شکسته یا بار آن بر جای مانده یا در دریا پراکنده شده یا به ساحل رسیده باشد


کلمات دیگر: