کلمه جو
صفحه اصلی

intrepid


معنی : دلیر، خود سر، متهور، بی باک، سرانداز، شجاع، با جرات، بی ترس
معانی دیگر : نترس، جسور، بزن بهادر، گرد، نیو، کنداور، دلاور

انگلیسی به فارسی

با جرات، دلیر، شجاع، بی باک، بی ترس، نترس، جسور، دلاور


بی باک، بی ترس، شجاع، با جرات، دلیر، متهور، سرانداز، خود سر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: intrepidly (adv.), intrepidity (n.), intrepidness (n.)
• : تعریف: feeling or showing no fear; courageous; bold.
مترادف: bold, brave, courageous, doughty, fearless, lionhearted, valorous
متضاد: afraid, craven, scared
مشابه: adventurous, audacious, daring, dauntless, gallant, game, gutsy, mettlesome, plucky, spunky, stout-hearted, undaunted

- Intrepid members of the resistance forces risked their lives to help political refugees escape.
[ترجمه آرمان بدیعی] اعضای شجاع نیروهای مقاومت برای کمک به فرار پناهندگان سیاسی زندگی شان را به خطر می انداختند
[ترجمه ترگمان] اعضای Intrepid نیروهای مقاومت جانشان را برای کمک به پناهندگان سیاسی به خطر انداختند
[ترجمه گوگل] اعضای بی رحمانه نیروهای مقاومت، زندگی خود را برای کمک به فرار از پناهندگان سیاسی به خطر می اندازند

• brave, fearless, courageous
an intrepid person acts bravely, ignoring difficulties and danger; a literary word.

مترادف و متضاد

دلیر (صفت)
adventurous, brave, courageous, plucky, gallant, bold, chivalric, hardy, intrepid, valorous, doughty, stout-hearted, lion-hearted, manful, pushing

خود سر (صفت)
resistant, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, intractable, assuming, presuming, willful, intrepid, fearless, froward, untoward, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

متهور (صفت)
audacious, brave, bold, daring, hardy, intrepid, brash, go-ahead, venturesome, venturous, temerarious

بی باک (صفت)
audacious, brave, bold, intrepid, fearless, dashing, stalwart, brazen, heroic, undaunted, daredevilish, devil-may-care, doughty, venturous, temerarious

سرانداز (صفت)
brave, bold, daring, intrepid, dauntless

شجاع (صفت)
brave, courageous, gallant, stark, intrepid, valorous, valiant, manful

با جرات (صفت)
brave, courageous, intrepid, gamy, great-hearted

بی ترس (صفت)
intrepid

brave, nervy


Synonyms: audacious, bodacious, bold, courageous, daring, dauntless, doughty, fearless, gallant, game, gritty, gutsy, heroic, impavid, lionhearted, nerveless, plucky, resolute, spunky, stalwart, unafraid, undaunted, unflinching, valiant, valorous


Antonyms: cowardly, meek, timid


جملات نمونه

1. thus spoke the intrepid sohrab to hooman. . .
به هومان چنین گفت سهراب گرد. . .

2. Some intrepid individuals were still prepared to make the journey.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد بی باک هنوز برای سفر آماده بودند
[ترجمه گوگل]بعضی از افراد بی شخصیت هنوز آماده سفر بودند

3. Even the most intrepid social workers were aghast at the enormity of it all.
[ترجمه ترگمان]حتی the social intrepid از عظمت این همه وحشت داشتند
[ترجمه گوگل]حتی کارگران بی دست و پا اجتماعی که در همه ی این عصبانیت ها خجالت می کشیدند

4. The only movement was an occasional flock of intrepid sea gulls foraging through the mess.
[ترجمه ترگمان]تنها جنبشی بود که گاه به گاه دسته های دریایی شجاع دریایی را دنبال می کرد
[ترجمه گوگل]تنها جنبش یک گله گاه به گاه از گاوهای دریایی بی روح بود که از طریق غذا خوردن غذا می خوردند

5. Now thirty-five intrepid Lionisers were gazing at the outside of the small single-fronted cottage with its tiny parlour overlooking the street.
[ترجمه ترگمان]اکنون سی و پنج Lionisers بی باک به بیرون کلبه کوچک - که مشرف به خیابان بود خیره شده بودند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر سی و پنج تن از لیونیزرهای بی سرپرست در خارج از کلبه کوچک تک سرنشین نگاهی انداختند و اتاق کوچک آن با خیابان دیدار کردند

6. But not of course the intrepid airmen who gathered for today's briefing.
[ترجمه ترگمان]اما البته نه از آن airmen متهور که برای جلسه امروز جمع آمده بود
[ترجمه گوگل]اما البته هواپیما های بی دست و پا که برای جلسات امروز جمع شدند

7. Intrepid pioneers came to California by wagon train.
[ترجمه ترگمان]pioneers بی باک با قطار استیشن به کالیفرنیا می آمدند
[ترجمه گوگل]پیشگامان بی رحم با قطار واگن به کالیفرنیا آمدند

8. He had been a gregarious collegian, intrepid traveler and vigorous outdoorsman.
[ترجمه ترگمان]او اهل gregarious و traveler بی باک و بی خانمان بود
[ترجمه گوگل]او یک همجنسگرا، مسافر بی رحم و بیرون از منزل شدید بوده است

9. Their memories emphasise his intrepid, iconoclastic, and freedom-loving wilfulness.
[ترجمه ترگمان]memories بر wilfulness intrepid، iconoclastic و آزادی عشق تاکید دارند
[ترجمه گوگل]خاطرات آنها بر روی وحشیانه و بی رحمانه، فریبنده و آزادیخواه خود تأکید دارند

10. The intrepid four took part in a gruelling sponsored 50-mile bicycle ride.
[ترجمه ترگمان]این چهار فرد بی باک در یک برنامه دوچرخه سواری ۵۰ مایلی که با حمایت مالی برگزار شد شرکت کردند
[ترجمه گوگل]چهار شخص بی رحمانه در یک سوار دوچرخه سواری 50 مایلی حمایت کرد

11. The intrepid scientists promptly set out to test whether human beings do the same.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان بی باک بلافاصله دست به کار می شوند تا دریابند که آیا انسان ها هم همین کار را می کنند یا نه
[ترجمه گوگل]دانشمندان بی رحمانه به سرعت آزمایش می کنند که آیا انسان ها همان کار را انجام می دهند

12. While some intrepid individuals did speculate in currency futures, highly trained specialists dominated the pits.
[ترجمه ترگمان]در حالی که برخی افراد متهور در آینده پول احتکار می کنند، متخصصان بسیار آموزش دیده در این چاله کار می کنند
[ترجمه گوگل]در حالی که بعضی از افراد بیچاره در آینده در انتظار ارزشیابی بودند، متخصصین بسیار متخصص آموزش و پرورش در چاه ها قرار داشتند

13. Was he too intrepid or just as good at skiing as other sports?
[ترجمه ترگمان]آیا او بیش از آن به اندازه ورزش های دیگر شجاع و شجاع بود؟
[ترجمه گوگل]آیا او بیش از حد بی رحم و یا به همان خوبی در اسکی به عنوان ورزش های دیگر بود؟

14. The " Intrepid " was used by Lowe for aerial surveillance during the Civil War.
[ترجمه ترگمان]\"دوچرخه اش\" توسط لاو برای نظارت هوایی در طول جنگ داخلی مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]لئو برای نظارت هوایی در طول جنگ داخلی 'Intrepid' را استفاده کرد

15. At this moment the three intrepid travellers appeared.
[ترجمه ترگمان]در این لحظه سه مسافر intrepid ظاهر شدند
[ترجمه گوگل]در این لحظه سه مسافر بی رمق ظاهر شدند

thus spoke the intrepid Sohrab to Hooman...

به هومان چنین گفت سهراب گرد...


Intrepid pioneers came to California by wagon train.

پیشگامان شجاع با کاروان گاری‌ها به کالیفرنیا آمدند.


پیشنهاد کاربران

ماجراجو

دلیر، نترس، جسور

شیردل


کلمات دیگر: