کلمه جو
صفحه اصلی

lumpish


معنی : کودن، لخت، سنگین، گنده، لش، تنه لش
معانی دیگر : کودن و گنده، قلمبه مانند، حبه مانند، غده مانند، آژخ سان، کنجله مانند، لخت lakht

انگلیسی به فارسی

سنگین، گنده، تنه لش، لخت ( lakht )، کودن


جامع، لش، تنه لش، کودن، سنگین، گنده، لخت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: lumpishly (adv.), lumpishness (n.)
(1) تعریف: resembling or having the characteristics of a lump.

(2) تعریف: heavy and clumsy; sluggish.

(3) تعریف: unable to think quickly; dull; stupid.
مشابه: slow

• stupid, clumsy

مترادف و متضاد

کودن (صفت)
slight, fat-witted, backward, dull, dimwitted, slow, unintelligent, lumpish, beef-brained, blate, blockish, muddle-headed, thick-witted, witless, cockeyed, crass, stockish, doddering, fat-headed, feeble-minded, half-wit, unapt

لخت (صفت)
picked, bare, naked, nude, lumpish, revealed

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

گنده (صفت)
massive, huge, lumpish, unwieldy

لش (صفت)
lumpish, sluggish

تنه لش (صفت)
lumpish

جملات نمونه

1. a lumpish youth who neither studies nor works
جوان تنه لشی که نه درس می خواند و نه کار می کند

2. Those large and lumpish hands could produce exquisitely fine work when required, and she relished the thoughts of others.
[ترجمه ترگمان]آن دست های بزرگ و lumpish می توانست در صورت لزوم به خوبی کار کند، و از افکار دیگران لذت می برد
[ترجمه گوگل]این دست های بزرگ و یکنواخت می تواند در صورت لزوم کارهای عالی انجام دهد و افکار دیگران را تحسین می کند

3. A continuous hot model of lumpish zone in a blast furnace was used to get the relationship between carbon loss rate of coke and temperature in lumpish zone.
[ترجمه ترگمان]یک مدل داغ داغ از ناحیه lumpish در یک کوره انفجاری برای بدست آوردن رابطه بین میزان اتلاف کربن و دما در منطقه lumpish مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]یک مدل گرم مداوم از منطقه کوهی در یک کوره انفجاری برای تعیین رابطه بین میزان تلفات کربن کک و درجه حرارت در ناحیه لمنی استفاده شد

4. Thus, also, you pass from the lumpish grub the earth to the and fluttering butterfly.
[ترجمه ترگمان]از این قرار شما از مرد فربه grub زمین به سوی پروانه و پروانه پرواز می کنید
[ترجمه گوگل]از این رو، شما از زمین لرزه ای به زمین و پروانه پرتاب می کنید

5. Appearance: Grey, brown lumpish solid.
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !
[ترجمه گوگل]ظاهر: خاکستری، جامد قهوه ای قهوه ای

6. SEM experiment shows that the coatings consist of lots of spherical particles and amounts of lumpish matrix.
[ترجمه ترگمان]آزمایش SEM نشان می دهد که پوشش ها از ذرات کروی و مقادیر زیادی از ماتریس lumpish تشکیل شده اند
[ترجمه گوگل]آزمایش SEM نشان می دهد که پوشش ها شامل بسیاری از ذرات کروی و مقادیر ماتریکس جامد هستند

7. The carbon loss of coke and the change of coke reactivity index in lumpish section of blast furnace were studied.
[ترجمه ترگمان]از دست دادن کوکائین و تغییر شاخص واکنش پذیری coke در بخش lumpish از کوره انفجار مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]کاهش کربن کک و تغییر شاخص بازده کک در بخش کامل کوره انفجاری مورد بررسی قرار گرفت

8. The results showed that the carbon loss was increased from top to bottom of the blast furnace lumpish section, but didn't exceed 10%.
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان داد که اتلاف کربن از بالا تا پایین بخش lumpish کوره در حال افزایش بوده است، اما از ۱۰ درصد تجاوز نمی کند
[ترجمه گوگل]نتایج نشان داد که کاهش ضایعات کربن از بالا به پایین بخش کفش انفجاری افزایش یافت، اما از 10 درصد بیشتر نبود

9. Actually pilfer edition smooth dish is pleasant to the eye just about really lumpish thing.
[ترجمه ترگمان]در واقع یک ظرف غذای مفصل برای درست کردن یک چیز خیلی گنده است
[ترجمه گوگل]در واقع، ظرف شستشوی سطل صاف، فقط در مورد چیزی که واقعا شبیه به آن است، خوشایند است

10. This machine can make granules from wet powder materials or break down the dry lumpish, which is widely used by the industries of pharmacy, chemical, and foodstuff etc.
[ترجمه ترگمان]این ماشین می تواند از مواد پودر خیس و یا از the خشک که به طور گسترده توسط صنایع داروسازی، مواد شیمیایی و مواد غذایی مورد استفاده قرار می گیرد، گرانول داشته باشد
[ترجمه گوگل]این دستگاه می تواند گرانول ها را از مواد پودر خیس یا دانه های خشک خشک کند که به طور گسترده ای توسط صنایع داروسازی، شیمیایی و مواد غذایی مورد استفاده قرار می گیرد

11. The crystal form of the product gained by conventional heating is smooth, while it is lumpish for the product gained by microwave heating.
[ترجمه ترگمان]شکل بلوری محصول به دست آمده توسط گرمایش سنتی صاف است، در حالی که برای محصول به دست آمده از حرارت مایکروویو، lumpish است
[ترجمه گوگل]شکل کریستالی محصول که توسط حرارت معمولی به دست می آید صاف است، در حالی که برای محصولی که توسط مایکروویو حرارت داده می شود، یکپارچه است

12. The head particularly, which, in the Scottish pony, is often lumpish and heavy, was small and well placed in the neck of this animal, with thin jaws, full sparkling eyes, and expanded nostrils.
[ترجمه ترگمان]سر زا به خصوص در اسب pony اسکاتلندی، که غالبا lumpish و سنگین است، کوچک و به خوبی در گردن این حیوان، با آرواره های باریک، چشمان درخشان و پره های بینی پهن قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]سر به طور خاص، که در تپه اسکاتلندی اغلب جامد و سنگین است، کوچک و به خوبی در گردن این حیوان، با فک های نازک، چشم های درخشان کامل و بینی گسترش یافته است

13. The relationship between temperature, carbon loss rate and compression strength of coke in the lumpish section of blast furnace was investigated.
[ترجمه ترگمان]رابطه بین دما، میزان تلفات کربن و قدرت تراکم کک در بخش lumpish کوره انفجار مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]رابطه بین دما، میزان تلفات کربن و استحکام فشاری کک در بخش کوره کوره انفجار مورد بررسی قرار گرفت

14. In the optical aspect, will you accept yourself wear larger and larger clothing? or do sports with lumpish body feeling the fat flesh wobbling?
[ترجمه ترگمان]در جنبه نوری، آیا شما خودتان را در پوشیدن لباس های بزرگ تر و بزرگ تر قبول خواهید کرد؟ یا ورزشی را با بدن lumpish انجام دهید که گوشت چربی را لرزان می کند؟
[ترجمه گوگل]در جنبه های اپتیک، آیا می توانید لباس های بزرگتر و بزرگتر خود را بپوشانید؟ و یا ورزش با بدن کامل بدن احساس چربی چربی درهم و برهمی؟

A lumpish youth who neither studies nor works.

جوان تنه لشی که نه درس می‌خواند و نه کار می‌کند.



کلمات دیگر: