کلمه جو
صفحه اصلی

rhythmical


معنی : پر نوخت
معانی دیگر : موزون روانشناسى : دوره اى

انگلیسی به فارسی

ریتمیک، پر نوخت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: rhythmically (adv.)
(1) تعریف: of or relating to rhythm.

(2) تعریف: having a distinct or strong rhythm.

(3) تعریف: recurring at regular intervals; periodic.

• having a regular beat

مترادف و متضاد

پر نوخت (صفت)
ariose, rhythmical

جملات نمونه

1. His breathing became more rhythmical.
[ترجمه ترگمان]His بیش از حد موزون شده بود
[ترجمه گوگل]تنفس او ریتمیک تر شد

2. The treatment of rhythmical hierarchy is based on the comparatively recent theory of metrical phonology.
[ترجمه ترگمان]رفتار of rhythmical بر پایه نظریه نسبتا جدید of metrical استوار است
[ترجمه گوگل]درمان سلسله مراتب ریتمیک مبتنی بر نظریه نسبیت مترقی است

3. Clonic refers to repetitive rhythmical involuntary muscle contractions.
[ترجمه ترگمان]Clonic به انقباضات عضلانی تکراری غیر ارادی اشاره می کند
[ترجمه گوگل]Clonic اشاره به انقباضات عضلانی ناخواسته ریتمیک تکراری است

4. Rhythmical prose marked by parallelism and ornateness were no longer popular in later ages.
[ترجمه ترگمان]نثر rhythmical که با parallelism و ornateness نوشته شده بود دیگر در اعصار آینده محبوب نبود
[ترجمه گوگل]پروسه های ریتمیک که با همبستگی و زیبایی شناسی مشخص شده بودند، در بعد های بعد محبوبیت نداشتند

5. This river brings to the city a thoughtful rhythmical individuality and the pleasant-sounding limpidity exhaling from a land of age-old culture.
[ترجمه ترگمان]این رودخانه به شهر تبدیل می شود به individuality rhythmical و the مطبوع که از یک سرزمین از فرهنگ قدیمی بیرون می زند
[ترجمه گوگل]این رودخانه به یک شخصیت پرطرفدار متفکر و جذابیت دلپذیر صدایی از سرزمین قدیم فرهنگ به شهر می آورد

6. Blood pressure, which is also rhythmical, takes four days to readjust.
[ترجمه ترگمان]فشار خون، که همچنین موزون است، چهار روز طول می کشد تا خود را اصلاح کند
[ترجمه گوگل]فشار خون، که همچنین ریتمیک است، برای تنظیم مجدد چهار روز طول می کشد

7. The rhythmical roar of the breakers sounded like a symphony.
[ترجمه ترگمان]غرش طبل ها مانند یک سمفونی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]سر و صدا ریتم قطع کننده ها مانند یک سمفونی صدا می زد

8. But their law picked up the alliterative and rhythmical fashions of the day, and the earliest forms of language mixture arose.
[ترجمه ترگمان]اما قانون آن ها سبک alliterative و rhythmical روز را به خود گرفت و نخستین شکل های ترکیب زبان به وجود آمد
[ترجمه گوگل]اما قانون آنها مضامات فراگیر و ریتمیک روز را فرا گرفت و اولین فرم های مخلوط زبان را بوجود آورد

9. The understated melody, the fluid rhythmical meter, the ingenious subtlety, together with random orchestration.
[ترجمه ترگمان]ملودی ساده، موزون سیال، ظرافت زیرکانه، همراه با هماهنگ کننده تصادفی
[ترجمه گوگل]ملودی کمرنگ، متر ریتمیک مایع، ظرافت هوشمندانه همراه با ارکستراسیون تصادفی

10. The boy has excellent rhythmical sense and will probably learn percussion instruments quickly.
[ترجمه ترگمان]این پسر rhythmical عالی دارد و احتمالا به سرعت ابزار پرکاشن را یاد خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]پسر دارای حس ریتمیک عالی است و احتمالا ابزارهای کوبه ای را به سرعت می آموزد

11. Its stimulating rhythmical style is full of life.
[ترجمه ترگمان]سبک موزون آن سرشار از زندگی است
[ترجمه گوگل]سبک ریتمیک تحریکش پر از زندگی است

12. The music is strongly rhythmical.
[ترجمه ترگمان]موسیقی به شدت rhythmical است
[ترجمه گوگل]موسیقی بسیار ریتمیک است

13. Aerobic exercise is characterized by the body using large muscle groups in rhythmical continuous activity for relatively long periods of time.
[ترجمه ترگمان]ورزش Aerobic توسط بدن با استفاده از گروه های بزرگ ماهیچه در هر فعالیت پیوسته برای مدت زمان نسبتا طولانی مشخص می شود
[ترجمه گوگل]ورزش هوازی توسط بدن با استفاده از گروه های عضلانی بزرگ در فعالیت پیوسته ریتمیک برای دوره های نسبتا طولانی مشخص می شود

14. He laid aside his paper and allowed himself to be lulled into a rhythmical vacuity by the swaying of the ambulance.
[ترجمه ترگمان]او روزنامه اش را کنار گذاشت و به خود اجازه داد که با تکان دادن آمبولانس به جای خلوتی برود
[ترجمه گوگل]او مقاله خود را کنار گذاشت و اجازه داد تا با انحراف آمبولانس به یک حفره ریتمیک تبدیل شود


کلمات دیگر: