1. His suicide attempt was the first intimation that he was seriously depressed.
[ترجمه ترگمان]تلاش او برای خودکشی اولین نشانه این بود که او به شدت افسرده شده است
[ترجمه گوگل]تلاش خودکشی او نخستین نکته ای بود که او عمیقا افسرده بود
2. There was no intimation from his doctor that his condition was serious.
[ترجمه ترگمان]از دکترش خبری نبود که وضعیت او جدی است
[ترجمه گوگل]از دکترش متوجه نشدم که وضعیت او جدی است
3. Without early intimation of the dates of the training sessions, enthusiasm for training could decrease.
[ترجمه ترگمان]بدون اعلام اولیه تاریخ جلسات آموزشی، اشتیاق برای آموزش می تواند کاهش یابد
[ترجمه گوگل]بدون توجه به تاریخ دوره های آموزشی، شور و شوق برای آموزش می تواند کاهش یابد
4. I did not have any intimation that he was going to resign.
[ترجمه ترگمان]نمی دانستم می خواهد استعفا بدهد
[ترجمه گوگل]من متوجه نشدم که او قصد دارد استعفا بدهد
5. The intimation is that such giants would likewise be serviced by global finance houses.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که این غول ها نیز می توانند توسط خانه های مالی جهانی خدمات داده شوند
[ترجمه گوگل]نکته جالب این است که چنین غول هایی نیز توسط خانه های مالی جهانی خدمات می شود
6. At this intimation the Gun club merely shrugged its shoulders and returned to its great work.
[ترجمه ترگمان]کلوپ اسلحه فقط شانه هایش را بالا انداخت و به محل کارش برگشت
[ترجمه گوگل]در این برداشت، باشگاه تفنگ فقط شانه هایش را خم کرد و به کار بزرگش بازگشت
7. It is a faint intimation, yet so are the first streaks of morning.
[ترجمه ترگمان]این نشانه ضعف است، با این حال اولین رگه های امروز صبح است
[ترجمه گوگل]این یک نگرانی ضعیف است، اما اولین بار از صبح است
8. And yet these changes are only a pale intimation of what Heaven is preparing to do: she is to transform your reality from a limited-conscious dipolar one to a fully conscious monopolar one.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این تغییرات تنها یک نشانه کمرنگ از چیزی هستند که خداوند برای انجام آن آماده می کند: او قصد دارد واقعیت خود را از یک فرد محدود به یک تک قطبی کاملا آگاه به یک تک قطبی کاملا آگاه تبدیل کند
[ترجمه گوگل]و در عین حال این تغییرات تنها یک نکته رنگی برای آنچه که بهشت آماده است انجام می دهد: او این است که واقعیت خود را از یک فرد متولد به یک آگاهی محدود به یک تک نفره کاملا آگاه تبدیل کند
9. The wily Edomite was aroused at the intimation of a possible rival.
[ترجمه ترگمان]The حقه باز از طرف رقیب احتمالی او را به هیجان آورد
[ترجمه گوگل]Edomite جادوگر در تشویق یک رقیب احتمالی تحریک شد
10. Only Americans fully share his intimation.
[ترجمه ترگمان]تنها آمریکایی ها به طور کامل اعلام او را به اشتراک می گذارند
[ترجمه گوگل]فقط آمریکایی ها به طور کامل خود را متعجب می کنند
11. Hopkins sent me the earliest intimation.
[ترجمه ترگمان]هاپکینز اولین نشانه رو برام فرستاد
[ترجمه گوگل]هاپکینز نخستین ارجحیت را به من داد
12. Its first intimation of death came as long ago as 199
[ترجمه ترگمان]اولین نشانه مرگ او، سال پیش، ۱۹۹ راس بود
[ترجمه گوگل]نخستین نکته ی مرگ او تا 199 سالگی بود
13. Rushton gave him the plans with an intimation that the work was to be proceeded with.
[ترجمه ترگمان]Rushton نقشه را با ایما و اشاره به او فهماند که کار باید ادامه پیدا کند
[ترجمه گوگل]روشتون با توجه به اینکه کار با آن ادامه دارد، برنامه ها را به او می دهد
14. Their first intimation of the incoming wave was its roaring sound just offshore.
[ترجمه ترگمان]اولین حرکت آن ها صدای غرشی بود که از خارج به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]نخستین توجه آنها به موج ورودی، صدای خیره شدنش فقط در خارج از ساحل بود
15. Still he had a strange prescience, an intimation of something yet to come.
[ترجمه ترگمان]با این حال یک سرنخ عجیب و غریب داشت که هنوز خبری از آن نشده بود
[ترجمه گوگل]با این حال، او پیشگویی عجیب و غریب داشت، چیزی که تا به حال نتیجه گرفته بود