کلمه جو
صفحه اصلی

intertwist


معنی : بهم پیچیدگی، درهم کشبک کردن
معانی دیگر : درهم پیچاندن، درهم تاباندن

انگلیسی به فارسی

متقابل، بهم پیچیدگی، درهم کشبک کردن


بهم پیچیدگی، درهم کشبک کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: intertwists, intertwisting, intertwisted
• : تعریف: to twist together; intertwine.

مترادف و متضاد

بهم پیچیدگی (اسم)
intertwist

درهم کشبک کردن (فعل)
intertwist


کلمات دیگر: