کلمه جو
صفحه اصلی

interfuse


معنی : افشاندن، در هم ریختن، بهم امیختن
معانی دیگر : درهم آمیختن، همجوش کردن، هم آمیخته کردن، از صافی رد کردن

انگلیسی به فارسی

در هم ریختن، بهم امیختن، افشاندن


interfuse، در هم ریختن، بهم امیختن، افشاندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interfuses, interfusing, interfused
(1) تعریف: to pour or pass between, into, or through; infuse.

(2) تعریف: to intersperse or permeate with.

(3) تعریف: to blend or fuse together.

• merge, mix; be merged, be blended

مترادف و متضاد

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

در هم ریختن (فعل)
faze, clutter, interfuse, pie

بهم امیختن (فعل)
shuffle, fold, interfuse, coalesce, commingle, immingle, intermix

جملات نمونه

1. All these mechanisms can interact and interfuse with one another and form intelligently and naturally operating mechanisms.
[ترجمه ترگمان]تمام این مکانیزم ها می تواند با یکدیگر تعامل داشته و تعامل داشته باشند و به طور هوشمندانه و به طور طبیعی مکانیزم های اجرایی را شکل دهند
[ترجمه گوگل]تمام این مکانیسم ها می توانند با همدیگر ارتباط برقرار کنند و با یکدیگر سازگاری داشته باشند و به صورت هوشمندانه و به طور طبیعی عمل کنند

2. All these mechanisms can interact and interfuse and form intelligently and naturally operating mechanisms.
[ترجمه ترگمان]تمام این مکانیزم ها می تواند تعامل داشته باشد و به طور هوشمندانه و به طور طبیعی مکانیزم های اجرایی را شکل دهد
[ترجمه گوگل]تمام این مکانیسم ها می توانند در ارتباط برقرار کردن و تعامل و شکل دادن به مکانیسم های هوشمندانه و به طور طبیعی عمل کنند

3. To giving birth to postpartum female, the composition interfuse of aloe is galactic, meet exciting child, cause next dysentery.
[ترجمه ترگمان]برای زایمان پس از زایمان، ترکیب عصاره آلوئه ورا، کهکشانی است که کودک مهیج را ملاقات می کند و موجب اسهال خونی بعدی می شود
[ترجمه گوگل]برای تولد پس از زایمان زن، ترکیب غذای آلوئه می باشد کهکشانی است، ملاقات هیجان انگیز کودک، باعث دیس منتری بعدی

4. Sad memory, with thy songs to interfuse?
[ترجمه ترگمان]خاطرات غمگین با آهنگ های تو به interfuse؟
[ترجمه گوگل]خاطره ی کثیف، با آهنگ های تان برای مخلوط کردن؟

5. All these mechanisms can interact and interfuse with one another and can form intelligently and naturally operating mechanisms.
[ترجمه ترگمان]تمام این مکانیزم ها می تواند با یکدیگر تعامل داشته و تعامل داشته باشد و می تواند به طور هوشمندانه و به طور طبیعی مکانیزم های اجرایی را شکل دهد
[ترجمه گوگل]تمام این مکانیسم ها می توانند با همدیگر ارتباط برقرار کنند و به یکدیگر متصل شوند و می توانند مکانیسم های هوشمندانه و به طور طبیعی عمل کنند

6. Bath dew: Mix four cups of olive oil 4 teaspoon are saccharic, interfuse inside oar of a cup of bright coco, mix can show as bath after divide evenly.
[ترجمه ترگمان]شبنم بث: چهار فنجان روغن زیتون، ۴ قاشق چای خوری روغن زیتون، saccharic، interfuse داخل یک لیوان of روشن، مخلوط شده می تواند به اندازه حمام بعد از تقسیم مساوی نشان داده شود
[ترجمه گوگل]راش حمام: چهار فنجان از روغن زیتون را مخلوط کنید 4 قاشق چای خوری چای خوری، در داخل یک قاشق یک فنجان نارگیل روشن استفاده کنید، مخلوط می تواند پس از تقسیم به طور یکنواخت به عنوان حمام نشان داده شود

7. Clutch begins to point to now calculate, oneself do not cross interfuse this industry 2 months are bit more, make a station was met probably, just be skilled problem.
[ترجمه ترگمان]کلاچ شروع می شود تا به این نکته اشاره کند که در این صنعت ۲ ماه بیش از حد از این صنعت عبور نمی کند و باعث می شود که یک ایستگاه به احتمال زیاد با مشکل مواجه شود
[ترجمه گوگل]کلاچ شروع به اشاره به محاسبه در حال حاضر، خود را بین این صنعت متقابل 2 ماه کمی بیشتر، ایجاد ایستگاه احتمالا ملاقات کرد، فقط مشکل ماهر است

8. The Yejin spare part management system which is based on ERP and other models in ERP system coordinate and interfuse each other. The spare part recourses are managed more scientifically.
[ترجمه ترگمان]سیستم مدیریت بخش یدکی Yejin که مبتنی بر ERP و سایر مدل ها در سیستم ERP است و یکدیگر را به یکدیگر متصل می کنند بخش یدکی بیشتر به صورت علمی اداره می شود
[ترجمه گوگل]سیستم مدیریت قطعات یدکی Yejin که بر اساس ERP و سایر مدل ها در سیستم ERP هماهنگ شده است و یکدیگر را درهم آمیخته اند منابع اضافی قطعات یدکی بیشتر از نظر علمی مدیریت می شوند


کلمات دیگر: