کلمه جو
صفحه اصلی

fortieth


معنی : چهلم، چهلمین، چهلمین، چهلم
معانی دیگر : چهلم، چهلمین

انگلیسی به فارسی

چهلم، چهلمین


چهل و هفتاد، چهلم، چهلمین


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: indicating rank or position between thirty-ninth and forty-first.
اسم ( noun )
(1) تعریف: one of forty equal parts of a whole.

(2) تعریف: the member of a series between thirty-ninth and forty-first.

• number 40 in a series; fortieth part of forty equal parts, 1/40 (also fourtieth)
next after the thirty-ninth; being one of 40 equal parts (also fourtieth)
the fortieth item in a series is the one that you count as number forty.

مترادف و متضاد

چهلم (صفت)
fortieth

چهلمین (صفت)
fortieth

چهلمین ()
fortieth, forty

چهلم ()
fortieth

جملات نمونه

1. the fortieth storey
طبقه ی چهلم

2. This city is close to the fortieth parallel of north latitude.
[ترجمه ترگمان]این شهر دارای ۴۰ نقطه موازی در شمال عرض شمالی است
[ترجمه گوگل]این شهر در نزدیکی موازی عرضی شمال با 45

3. Beijing is close to the fortieth parallel of north latitude.
[ترجمه ترگمان]پکن به چهلسالگی نزدیک است
[ترجمه گوگل]پکن در نزدیکی مواجه با چهل و چهارم عرض جغرافیایی شمال قرار دارد

4. On my fortieth birthday I had reached a fork in the road, and I decided to give up working for somebody else and start my own business.
[ترجمه ترگمان]از زمان تولد fortieth به یک چنگال در جاده رسیده بودم و تصمیم گرفتم که برای شخص دیگری کار کنم و کار خودم را شروع کنم
[ترجمه گوگل]در روز تولد چهل و یکم من در جاده به چنگال رسیده بودم و تصمیم گرفتم کار دیگری را انجام دهم و کار خودم را شروع کنم

5. She spent her fortieth birthday incommunicado, in Scotland.
[ترجمه ترگمان]او ۴۰ سالگی را در اسکاتلند گذراند
[ترجمه گوگل]او 40 ساله خود را در سال نو میلادی در اسکاتلند گذراند

6. He had an office on the fortieth floor, he appeared occasionally in the newspapers, but one never actually saw him.
[ترجمه ترگمان]او یک دفتر در the fortieth داشت که گهگاه در روزنامه ها ظاهر می شد، اما هرگز او را ندید
[ترجمه گوگل]او در طبقه چهاردهم دفتر داشت، گاهی اوقات در روزنامه ها ظاهر شد، اما او هرگز او را ندید

7. The fortieth floor had low ceilings, no windows, and the charm of an engine room.
[ترجمه ترگمان]طبقه چهلم، سقف ها، پنجره ها و جاذبه یک اتاق موتور داشت
[ترجمه گوگل]طبقه چهاردهم سقف کم، بدون پنجره و جذابیت یک اتاق موتور داشت

8. John and I celebrate our fortieth anniversary next month.
[ترجمه ترگمان]من و جان چهل و پنجمین سالگرد خود را ماه آینده جشن می گیریم
[ترجمه گوگل]جان و من سالگرد چهلم را در ماه آینده جشن می گیریم

9. My office is on the fortieth floor.
[ترجمه ترگمان]دفتر من طبقه fortieth
[ترجمه گوگل]دفتر من در طبقه چهاردهم است

10. It was past midnight, and my fortieth birthday had begun.
[ترجمه ترگمان]از نیمه شب گذشته بود و birthday my من آغاز شده بود
[ترجمه گوگل]نیمه شب گذشته بود، و تولد چهل سالگی من آغاز شده بود

11. Cousins even to the fortieth remove would flock thither to hear the will read.
[ترجمه ترگمان]پسر خاله، پسر خاله، حتی to را هم برای شنیدن وصیتنامه به آنجا منتقل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]خواهرزاده ها حتی به چهل سالگی برمی گردند که در آنجا می شنوند خواندن خواندن

12. Mr Li had his fortieth birthday yesterday.
[ترجمه ترگمان]آقای لی دیروز ۴۰ سالگی داشت
[ترجمه گوگل]آقای لی روزهای چهل و یکمین روز تولد خود را داشت

13. In 1970 a woman passed her fortieth test after 212 driving as long as you like.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۷۰ زنی با گذشت حدود ۲۱۲ دستگاه رانندگی تا زمانی که شما دوست دارید فوت کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1970 یک زن پس از 212 رانندگی، آزمون عصبی خود را به مدت طولانی انجام داد

14. Fortieth established career agency should meet the following requirements.
[ترجمه ترگمان]یک موسسه شغلی ایجاد شده باید الزامات زیر را برآورده کند
[ترجمه گوگل]آژانس کاری حرفه ای که در دهه ی 40 تاسیس شد باید شرایط زیر را داشته باشد

the fortieth storey

طبقه‌ی چهلم



کلمات دیگر: