کلمه جو
صفحه اصلی

modicum


معنی : اندک، مقدار کم، مقدار یا قسمت کوچک
معانی دیگر : یک ذره، یک خرده، اندکی، کمی، یک جو

انگلیسی به فارسی

مقدار کم، مقدار یا قسمت کوچک، اندک


مدیکوم، مقدار کم، اندک، مقدار یا قسمت کوچک


انگلیسی به انگلیسی

• bit, iota, morsel
a modicum of something is a small amount of it; a formal word.

مترادف و متضاد

اندک (اسم)
whit, scantling, pinch, paucity, drib, modicum, thrum, scruple

مقدار کم (اسم)
trace, relish, spatter, paucity, modicum, smidgen, soupcon

مقدار یا قسمت کوچک (اسم)
modicum

bit, small amount


Synonyms: atom, crumb, dash, drop, fraction, fragment, grain, inch, iota, jot, little, minim, mite, molecule, ounce, particle, pinch, scrap, shred, smidge, speck, tinge, touch, trifle, whit


Antonyms: lot


جملات نمونه

1. with a modicum of common sense
با اندکی عقل و شعور

2. a claim without even a modicum of truth in it
ادعایی که حتی یک ذره واقعیت نداشت

3. There's not even a modicum of truth in her statement.
[ترجمه ترگمان]حتی ذره ای از حقیقت در اظهاراتش وجود نداره
[ترجمه گوگل]در بیانیه او هیچ حقیقتی از حقیقت وجود ندارد

4. If he had a modicum of sense, he wouldn't do such a foolish thing.
[ترجمه ترگمان]اگر با عقل جور در می امد، این کار احمقانه را انجام نمی داد
[ترجمه گوگل]اگر او دارای معنی است، او چنین چیزی احمقانه ای را انجام نمی دهد

5. They should win, given a modicum of luck.
[ترجمه ترگمان] اونا باید برنده بشن، یه مقدار شانس بیارن
[ترجمه گوگل]آنها باید با توجه به کمبود شانس برنده شوند

6. Anyone with a modicum of common sense could have seen that the plan wouldn't work.
[ترجمه ترگمان]هر کسی با کمی عقل سلیم می توانست ببیند که نقشه عملی نیست
[ترجمه گوگل]هر کسی که دارای معنی عقلانی است می تواند ببیند که این طرح کار نخواهد کرد

7. Anyone with even a modicum of intelligence would have realized that!
[ترجمه ترگمان]هر کسی حتی یه ذره هوش هم متوجه این موضوع می شد
[ترجمه گوگل]هر کسی که حتی یک کمیت هوشمند داشته باشد متوجه خواهد شد!

8. In time, she attained, if not virtue, a modicum of equanimity.
[ترجمه ترگمان]به مرور زمان، اگر فضیلت نداشت، می توانست آرامش خود را حفظ کند
[ترجمه گوگل]در عین حال او، اگر فضیلت نداشته باشد، به اندازه کافی متعصب، دست یافت

9. Looking after a fire does require a modicum of attention and responsibility.
[ترجمه ترگمان]مراقبت از آتش نیازمند کمی توجه و مسئولیت است
[ترجمه گوگل]مراقبت از آتش نیاز به کم توجهی و مسئولیت دارد

10. As a party, it really only exercised a modicum of power in relation to the Stormont administration.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک حزب، آن واقعا تنها اندکی قدرت را در رابطه با اداره Stormont اعمال کرد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک حزب، آن را واقعا تنها با استفاده از قدرت در رابطه با دولت Stormont

11. Understanding of figures and a modicum of research seem called for.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که درک ارقام و کمی تحقیقات لازم است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد درک اعداد و مقادیر تحقیق مورد نیاز است

12. A modicum of semi-professional training defines the role as putting into practice a set of ideals inculcated in that training.
[ترجمه ترگمان]کمی آموزش نیمه حرفه ای، نقش را به عنوان قرار دادن مجموعه ای از ایده ها در این دوره آموزشی تعریف می کند
[ترجمه گوگل]یک مدرک آموزش نیمه حرفه ای این نقش را به عنوان مجموعه ای از آرمان هایی که در آن آموزش ها قرار دارد را به اجرا می گذارد

13. And just a modicum of elegant shafting.
[ترجمه ترگمان] و فقط یه ذره بهم دست میده
[ترجمه گوگل]و فقط یک مقدار از ظریف ظریف

14. She had done the necromancy with a modicum of debonair detachment until the Army called out her husband for the second time.
[ترجمه ترگمان]She the را با مقدار کمی of انجام داده بود تا اینکه ارتش برای بار دوم شوهرش را صدا زد
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که ارتش از همسرش برای دومین بار نامزدش را نخواست نامش فاش نشود، با نیت خدشه ای از افراط گرایان انجام می شد

15. A modicum of order and justice was not imposed until 178 after which a more honest regime was established.
[ترجمه ترگمان]کمی نظم و قانون تا ۱۷۸ که بعد از آن یک رژیم honest برقرار شد، وضع نشد
[ترجمه گوگل]پس از سال 178، پس از آن یک رژیم صادقانه تر برقرار شد، تعدادی از نظم و عدالت تحمیل نشد

a claim without even a modicum of truth in it

ادعایی که حتی یک ذره واقعیت نداشت


with a modicum of common sense

با اندکی عقل و شعور


پیشنهاد کاربران

ذره ، قدری

A Modicum of
ذره‎ ای از


کلمات دیگر: