1. He wore a small, perfect-sized pinkie ring on his left hand.
[ترجمه ترگمان]یک انگشتر کوچک و کوچک با سایز انگشت کوچک روی دست چپش گذاشته بود
[ترجمه گوگل]او در یک دست چپ کوچک کوچک و بزرگ انگشتر صورتی خود را پوشید
2. Which she held stiff-fingered with her pinkie up.
[ترجمه ترگمان]که با انگشت کوچیکت دست پیدا کرده بود
[ترجمه گوگل]کدام یک از آنها را با انگشتان پا بلند کرد
3. That's what happens when your pinkie is all the way over here.
[ترجمه ترگمان]این اتفاقیه که وقتی سر انگشت کوچیکت میاد اینجا اتفاق می افته
[ترجمه گوگل]این چیزی است که زمانی اتفاق می افتد که صورتی شما در اینجا تمام شده است
4. The Lagerstroemia indica CV. Petite Pinkie has become the landscaping new favorite gradually, but the reports about its flowering regulating is very less at present.
[ترجمه ترگمان]برگه CV Lagerstroemia پتیت Pinkie به تدریج به محوطه سازی مورد علاقه جدید تبدیل شده است، اما در حال حاضر گزارش هایی در مورد تنظیم flowering آن بسیار کم تر است
[ترجمه گوگل]Lagerstroemia indica CV ریزه اندام Pinkie به تدریج مورد علاقه جدید محوطه سازی شده است، اما گزارش هایی در مورد تنظیم گلدهی آن در حال حاضر بسیار کمتر است
5. Bryant said he would probably not tape his pinkie and ring fingers together tonight.
[ترجمه ترگمان]برایانت گفت که شاید امشب انگشت کوچکش و انگشت کوچکش را به هم نزند
[ترجمه گوگل]بریانت گفت احتمالا انگشتان دست و انگشتانش را امتحان نخواهد کرد
6. My little pinkie got caught in the door.
[ترجمه ترگمان]انگشت کوچیک کوچولوی من تو در گیر کرده
[ترجمه گوگل]انگشت کوچک من در داخل گرفتار شد
7. I slipped the wedding ring on my pinkie and there It'stayed.
[ترجمه ترگمان]حلقه ازدواجت رو روی انگشت کوچیک من گذاشت و همونجا موند
[ترجمه گوگل]من حلقه عروسی را روی پینکی گذاشتم و آنجا ایستاده بودم
8. He pushes his glasses up his nose with his pinkie.
[ترجمه ترگمان]عینکش را با انگشت کوچکش بالا می برد
[ترجمه گوگل]او عینک خود را با عینک آفتابی خود فشار می دهد
9. Suddenly a huge, hairy, knuckled hand bearing a diamond pinkie ring and a fiver appeared between me and my sewing.
[ترجمه ترگمان]ناگهان دستی بزرگ و پرمو، یک انگشتر کوچک الماس و یک پنج دلاری بین من و دوخت و دوز من پیدا شد
[ترجمه گوگل]ناگهان یک دست بزرگ، مودار، دستکش با یک انگشتر صورتی الماس و یک انگشت بین من و دوخت من ظاهر شد
10. Having explained carefully to Willis what he was about to do, Richard invited Pinkie out to lunch.
[ترجمه ترگمان]ریچارد با دقت به ویلیس what که قرار بود چه کار کند توضیح داد
[ترجمه گوگل]ریچارد با دقت به ویلیس توضیح داد که او چه چیزی را انجام می دهد، پینکی را برای ناهار دعوت کرد
11. With Lord Jim and Grace both on his books, Pinkie felt doubtful about his chance of selling either.
[ترجمه ترگمان]با وجود لرد جیم و گریس هر دو در کتاب ها راجع به این فرصت فکر می کردند
[ترجمه گوگل]پینکی با لرد جیم و گریس هم در کتابهایش، در مورد شانس خود برای فروش هم شک داشت
12. Around the locks, such as Mansell, a few small fish taken in clearer water to bread punch or pinkie.
[ترجمه ترگمان]در اطراف قفل ها، مانند Mansell، چند ماهی کوچک که در آب روشن تر به نان و یا pinkie برده می شوند
[ترجمه گوگل]در اطراف قفل ها، مانند منسل، چند ماهی کوچکی که در آب آشامیدنی به پانچ یا پینکی نان گرفته می شود
13. To make a promise, two people generally hook their pinkie fingers together.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه قول بدهم، دو نفر معمولا انگشتان انگشت کوچکشان را به هم قلاب می کنند
[ترجمه گوگل]برای قول دادن، دو نفر معمولا انگشتان دست و پا را با هم می گیرند
14. Don't stop until you get to twenty, even if you end up with something like "I'm thankful for the shape of my right pinkie toe" or "I'm thankful for spicy hummus and pita chips. "
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که به بیست سالگی برسید، توقف نکنید، حتی اگر با چیزی مثل \"من از شکل شست پای راستم thankful\" یا \" از hummus تند و چیپس pita سپاسگزارم \"
[ترجمه گوگل]متوقف نشوید، تا زمانی که به 20 برسید، حتی اگر به چیزی شبیه به 'من از شکل پینگی انگشتان راست من سپاسگزارم' یا 'من از هومس تند و تراشه های پیتا سپاسگزارم ' '