کلمه جو
صفحه اصلی

extremist


معنی : افراطی، فزونرو، تندرو، افراطی
معانی دیگر : افراط کار

انگلیسی به فارسی

افراطی، افراط‌کار


افراطی، فزونرو، تندرو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who takes a radical stand and encourages radical action or thinking, esp. in politics.
متضاد: moderate
مشابه: fanatic, radical

- The extremists wish to do away with the republic and bring about a return of the monarchy.
[ترجمه ترگمان] افراط گرایان می خواهند این جمهوری را ترک کنند و بازگشت سلطنت را به ارمغان بیاورند
[ترجمه گوگل] افراط گرایان آرزوی دور کردن جمهوری را دارند و بازگشت سلطنت را به ارمغان می آورند

(2) تعریف: a person who is a member of an organization that advocates extreme acts or policies.
مشابه: radical

- The bombing was carried out by extremists.
[ترجمه ترگمان] این بمب گذاری توسط افراط گرایان انجام شد
[ترجمه گوگل] بمبگذاری توسط افراط گرایان انجام شد
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to extremists or extreme actions.
مشابه: fanatic

- Extremist factions are eroding the party's popularity.
[ترجمه ترگمان] گروه های افراط گرا محبوبیت حزب را از بین می برند
[ترجمه گوگل] گروه های تروریستی محبوبیت حزب را کاهش می دهند

• fanatic, extreme person, advocate of extremism
radical, fanatic
an extremist is a person who wishes to bring about political or social change by using severe or unreasonable methods. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...extremist groups opposed to the afghan government.

مترادف و متضاد

افراطی (اسم)
extremist, out-and-outer

فزونرو (اسم)
extremist

تندرو (صفت)
fast, swift, rapid, extremist

افراطی (صفت)
extremist, ultra, intemperate

person zealous about a belief


Synonyms: agitator, die-hard, fanatic, radical, revolutionary, revolutionist, ultra, ultraist, zealot


Antonyms: conservative, moderate


جملات نمونه

1. they hold extremist idealogies
آنان عقاید افراطگرانه ای دارند.

2. he has always espoused extremist ideas
او همیشه از عقاید افراطی هواداری کرده است.

3. the newspapers tend to lump all these extremist groups together
روزنامه ها تمایل دارند که همه ی این دستجات افراطی را از یک قماش بدانند.

4. The main impulse for the unrest came from extremist Muslims.
[ترجمه ترگمان]انگیزه اصلی ناآرامی ها از سوی مسلمانان تندرو بوجود آمد
[ترجمه گوگل]انگیزه اصلی برای ناآرامی ها از مسلمانان افراطی بود

5. Despite dire threats of violence from extremist groups, the protest passed off peacefully.
[ترجمه ترگمان]علی رغم تهدیدهای شدید خشونت از سوی گروه های افراط گرا، این اعتراض مسالمت آمیز برگزار شد
[ترجمه گوگل]علی رغم تهدیدات شدید از گروه های افراطی خشونت، اعتراض به صورت مسالمت آمیز صورت گرفت

6. The assassin was adjudged an extremist.
[ترجمه ترگمان]این آدمکش را به عنوان یک افراط گرا مورد ارزیابی قرار دادند
[ترجمه گوگل]قاتل افراطی گریخته است

7. The agreement has been criticised by extremist groups on both ends of the political spectrum.
[ترجمه ترگمان]این توافقنامه توسط گروه های افراط گرا در هر دو طرف طیف سیاسی مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این موافقتنامه توسط گروه های افراطی در هر دو طرف طیف سیاسی مورد انتقاد قرار گرفته است

8. A previously unknown extremist group has said it carried out Friday's bomb attack.
[ترجمه ترگمان]یک گروه افراطی ناشناس پیش از این گفته بود که حمله بمب گذاری روز جمعه را انجام داده است
[ترجمه گوگل]یک گروه افراطی که قبلا نامشخص بوده است گفته است که حملات انتحاری روز جمعه را انجام داده است

9. It is unlikely that such an extremist organization will remain quiescent for long.
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که چنین سازمان افراطی برای مدت طولانی خاموش بماند
[ترجمه گوگل]بعید است که چنین سازمان افراطی برای مدت طولانی باقی بماند

10. The success of extremist groups in the elections should be a wake-up call to all decent citizens.
[ترجمه ترگمان]موفقیت گروه های افراط گرا در انتخابات باید فراخوانی برای همه شهروندان شریف باشد
[ترجمه گوگل]موفقیت گروه های افراطی در انتخابات باید یک تماس بیدار برای همه شهروندان مناسب باشد

11. I do dislike having her extremist ideas rammed down my throat.
[ترجمه ترگمان]بدم نمی آید که افکار افراطی او گلویم را فرو ریخته باشند
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم که عقاید افراطی خود را گلویمان کنم

12. Loyalist extremist groups which planted bombs, on the other hand, often gave no warning.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر گروه های افراط گرا که بمب کار گذاشته بودند، اغلب هیچ هشداری نداده اند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، گروه های افراط گرای لوییست که بمب را کاشتند اغلب هشدار دادند

13. Some were communiqu s from extremist groups overseas; others were seemingly innocuous.
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها متعلق به گروه های افراط گرا در خارج از کشور بودند؛ دیگران به ظاهر بی ضرر بودند
[ترجمه گوگل]بعضی از گروه های افراطی در خارج از کشور اطلاع داشتند؛ دیگران به ظاهر بی ضرر بودند

14. The nights belonged to the several extremist groups demanding an independent Sikh state.
[ترجمه ترگمان]این شب ها به چندین گروه افراط گرا تعلق داشت که خواهان یک وضعیت سیک مستقل بودند
[ترجمه گوگل]شب ها متعلق به گروه های افراطی بود که خواهان یک دولت مستقل سیک بودند

پیشنهاد کاربران

افراطی
noun
[count] :
someone who has extreme ideas about politics, religion, etc

◀️Extremists in the party view him as too conservative
◀️A group of extremists took several hostages
◀️ 'twenty officers injured after 'Kill the Bill' protest 'hijacked by extremists

گزافرو


کلمات دیگر: