کلمه جو
صفحه اصلی

hyperbole


معنی : مبالغه، گزاف گویی، اغراق، غلو، صنعت اغراق
معانی دیگر : (ادبیات) اغراق، گزافه، لاف، اغراق گویی، بدیع مبالغه، بدیع صنعت اغراق

انگلیسی به فارسی

(ادبیات) مبالغه، اغراق، گزاف گویی


هیپربول، اغراق، مبالغه، غلو، گزاف گویی، صنعت اغراق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: in rhetoric, an obvious and deliberate exaggeration or overstatement, intended for effect and not to be taken literally, such as "He had a million excuses". (Cf. litotes.)
مترادف: exaggeration, overstatement
متضاد: litotes, understatement
مشابه: inflation

- Much of the writer's humor arose from his brilliant use of hyperbole.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از طنز نویسنده ناشی از استفاده هوشمندانه او از گزافه گویی بود
[ترجمه گوگل] بخش عمده ای از طنز نویسنده از استفاده او از هیپربول درخشان است

• exaggeration or overstatement intended for effect
hyperbole is a style of speech or writing which uses exaggeration in order to achieve its effect.

مترادف و متضاد

مبالغه (اسم)
bombast, exaggeration, hyperbole, pretentiousness, grandiloquence, tympany

گزاف گویی (اسم)
hyperbole, grandiloquence, bounce, extravaganza, verbosity, magniloquence, rodomontade

اغراق (اسم)
exaggeration, hyperbole, extravaganza, overstatement

غلو (اسم)
exaggeration, hyperbole, overstatement

صنعت اغراق (اسم)
hyperbole

exaggeration


Synonyms: amplification, big talk, coloring, distortion, embellishment, embroidering, enlargement, hype, laying it on thick, magnification, metaphor, mountain out of molehill, overstatement, PR, tall talk


Antonyms: understatement


جملات نمونه

1. He's not usually given to hyperbole.
[ترجمه ترگمان]او معمولا اغراق نمی گوید
[ترجمه گوگل]او معمولا به هیپربول داده نمی شود

2. American humor is founded largely on hyperbole.
[ترجمه ترگمان]طنز آمریکایی ها تا حد زیادی اغراق آمیز است
[ترجمه گوگل]طنز آمریکایی عمدتا بر روی هیپربول تأسیس شده است

3. It was not hyperbole to call it the worst storm in twenty years.
[ترجمه moghbache1987] اغراق آمیز نیست اگر آن را بدترین طوفان در بیست سال گذشته نامید.
[ترجمه ترگمان]این گزافه گویی نبود که در عرض بیست سال آن را بدترین طوفان نامید
[ترجمه گوگل]این بیش از حد زیاد نبوده است، آن را بدترین طوفان بیست ساله نامید

4. Twenty-four hours until kick-off and the hyperbole was drifting out of control.
[ترجمه ترگمان]بیست و چهار ساعت تا وقتی که همه چیز از کنترل خارج می شد
[ترجمه گوگل]24 ساعت قبل از شروع و هیپربول از کنترل خارج شد

5. This astonishing performance produced a gush of hyperbole.
[ترجمه ترگمان]این عملکرد حیرت انگیز کمی اغراق آمیز بود
[ترجمه گوگل]این عملکرد شگفت آور، موجب برانگیختن هیپربول شد

6. This is the metaphor gone beyond hyperbole into simile.
[ترجمه ترگمان]این تشبیه فراتر از اغراق مبالغه است
[ترجمه گوگل]این استعاره فراتر از حد و مرز است تا تشبیه

7. Buried somewhere in all that hyperbole is a good deal of truth.
[ترجمه ترگمان]دفن کردن جایی در آن همه اغراق، حقیقت بسیار است
[ترجمه گوگل]جایی که همه چیز را در آن غوطه ور کرده است، یک حادثه خوب است

8. Some cynics might dismiss such statements as cosmic hyperbole.
[ترجمه ترگمان]برخی از یهودیان ممکن است چنین اظهاراتی را اغراق آمیز جلوه دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از گربه ها ممکن است چنین اظهارات را به عنوان hyperbole کیهانی رد کنند

9. Hyperbole is a way of life in the culinary world, much to its detriment.
[ترجمه ترگمان]Hyperbole روشی برای زندگی در دنیای آشپزی است و به ضرر آن است
[ترجمه گوگل]Hyperbole یک شیوه زندگی در جهان آشپزی است که به شدت به آن آسیب می رساند

10. One might forgive the hyperbole in a politician but it is less easy to take from academic or journalistic critics.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها ممکن است اغراق در یک سیاست مدار را ببخشد، اما گرفتن منتقدان از سوی منتقدان یا روزنامه نگاران آسان تر است
[ترجمه گوگل]ممکن است یک هیپنوتیزم را در یک سیاستمدار ببخشند، اما از منتقدان علمی یا روزنامه نگاری آسان تر است

11. Hyperbole, perhaps, but this meeting of two of world football's traditionally strongest sides should none the less prove highly informative.
[ترجمه ترگمان]شاید، شاید، اما این ملاقات دو نفر از دو طرف فوتبال جهان نباید به شدت آموزنده باشد
[ترجمه گوگل]احتمالا Hyperbole، اما این ملاقات دو تن از طرفداران قوی ترین طرفداران فوتبال جهان، هر چند ثابت می کند بسیار آموزنده است

12. She appropriated slapstick and hyperbole to the delicious purpose of lampooning the fathead who made her life miserable.
[ترجمه ترگمان]او از استهزا و اغراق استفاده می کرد تا به این هدف دلنشین lampooning، که زندگیش را بدبخت کرده بود، قناعت کند
[ترجمه گوگل]او به دنبال اهداف خوشمزه از لکه دار کردن چاقوها بود که باعث نارضایتی او شد

13. Already the hyperbole was out of all proportion compared to the evidence.
[ترجمه ترگمان]اغراق از همه نسبت به شواهد بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، بیش از حد نسبت به شواهد، بیش از حد زیاد بود

14. It is only slight hyperbole to say that Roy Disney averted a cultural tragedy.
[ترجمه ترگمان]این اغراق فقط اغراق آمیز است که بگوییم روی دیزنی یک تراژدی فرهنگی را خنثی کرده است
[ترجمه گوگل]این فقط اندکی هیپربول است که می گویند روی دیسنی یک تراژدی فرهنگی را جلوگیری کرد


کلمات دیگر: