کلمه جو
صفحه اصلی

reverberate


معنی : معکوس، منعکس کردن، ولوله انداختن، طنین انداختن، پیچیدن
معانی دیگر : پژواک کردن، (صدا) منعکس کردن یا شدن، بازآوا کردن یا شدن، نوفیدن، طنین افکن شدن، خنیدن، (صدا) پیچیدن، (حرارت یا نور) باز تابیدن، بازتاب کردن یا شدن، (مجازی) واکنش داشتن، رجوع شود به: recoil

انگلیسی به فارسی

پیچیدن، طنین انداختن، ولوله انداختن


بازتاب دادن، منعکس کردن، پیچیدن، طنین انداختن، ولوله انداختن، معکوس


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: reverberates, reverberating, reverberated
• : تعریف: of sound, to be reflected again and again; echo; resound.
مشابه: clang, echo, resound, ring, vibrate

- Their voices reverberated in the empty banquet hall.
[ترجمه ترگمان] صدای آن ها در تالار ضیافت در فضا طنین انداخت
[ترجمه گوگل] صدای آنها در سالن ضیافت خالی برگزار شد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: reverberative (adj.), reverberator (n.)
• : تعریف: to reflect (sound); echo.
مشابه: boom, echo, resound

• echo, resound, resonate
when a loud sound reverberates, it echoes through a place; a literary word.
if actions, events, or ideas reverberate, they have a powerful, far-reaching effect which lasts a long time.

مترادف و متضاد

معکوس (صفت)
contrary, opposite, reverse, reverberate, inverse, inverted, turned upside down, echoic, reflected, repercussive

منعکس کردن (فعل)
reflect, reverberate, mirror

ولوله انداختن (فعل)
reverberate

طنین انداختن (فعل)
resonate, chink, jar, reverberate, ting

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

vibrate in sound


Synonyms: echo, react, rebound, recoil, redound, reecho, resound, ring


Antonyms: quieten


جملات نمونه

1. The controversy surrounding the take-over yesterday continued to reverberate around the television industry.
[ترجمه ترگمان]بحث پیرامون این موضوع روز گذشته به بحث پیرامون صنعت تلویزیون ادامه داد
[ترجمه گوگل]بحث بر سر تصاحب دیروز همچنان در صنعت تلویزیون پخش شد

2. The traumas of the last week will reverberate through history.
[ترجمه ترگمان]صدمات این هفته گذشته در طول تاریخ طنین انداز خواهد شد
[ترجمه گوگل]مصیبت های هفته گذشته از طریق تاریخ دوباره به تصویر کشیده می شود

3. Repercussions of the case continue to reverberate through the financial world.
[ترجمه ترگمان]بازسازی این پرونده از طریق دنیای مالی به انعکاس خود ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]پیامدهای این پرونده از طریق دنیای مالی ادامه می یابد

4. News of his resignation continues to reverberate in the media.
[ترجمه ترگمان]نیوز آو د ورلد استعفای خود را در رسانه ها منعکس می کند
[ترجمه گوگل]خبر از استعفای او در رسانه ها ادامه دارد

5. And its impact is set to reverberate around theatreland for some time to come.
[ترجمه ترگمان]و تاثیر آن بر آن است که برای مدتی در اطراف theatreland طنین انداز شود
[ترجمه گوگل]و تأثیر آن برای مدت زمان کوتاهی در سراسر اطراف به نمایش گذاشته شده است

6. Sonar behaves differently because sounds reverberate off the sea floor.
[ترجمه ترگمان]Sonar رفتار متفاوتی دارد زیرا از کف دریا به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]سونار به طرز متفاوتی رفتار می کند، چون صداها از کف مرز عبور می کنند

7. The slightest movement caused them to twang and reverberate through the silent apartment.
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین حرکتی باعث شد که صدای twang در اتاق ساکت طنین انداز شود
[ترجمه گوگل]کوچکترین جنبش باعث شد که آنها از طریق آپارتمان ساکت و خاموش شوند

8. The noise seemed to reverberate around the ship.
[ترجمه ترگمان]صدا در اطراف کشتی طنین انداخت
[ترجمه گوگل]سر و صدا به نظر می رسید در اطراف کشتی reverberate

9. The loss of Earnhardt will reverberate around the track for ever; stock car racing just won't be the same.
[ترجمه ترگمان]از دست رفتن of در طول مسیر تا ابد در جریان قرار خواهد گرفت؛ ماشین فروش ماشین هم مثل همیشه نخواهد بود
[ترجمه گوگل]از دست دادن Earnhardt در اطراف مسیر را برای همیشه؛ مسابقه سهام خودرو فقط یکسان نیست

10. Sometimes the whole galaxy seemed to reverberate with a sob of pain, a moan of anguish.
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات تمام کهکشان با ناله و ناله در فضا طنین می افکند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات کل کهکشان به نظر می رسید که با درد سوزش، وحشت زده می شود

11. Echoes of cries of pain reverberate in my heart.
[ترجمه ترگمان]صدای گریه و ناله در قلب من طنین انداخت
[ترجمه گوگل]رایحه گریه درد در قلب من احیا می شود

12. Echoes of cries of pain reverberate my heart.
[ترجمه ترگمان]صدای گریه و ناله در قلب من طنین انداخت
[ترجمه گوگل]پشت سر هم از گریه های درد قلب من را بازتاب می دهد

13. The white walls of the house coldly reverberate the lunar radiance.
[ترجمه ترگمان]دیواره ای سفید خانه در پرتو مهتاب می درخشید
[ترجمه گوگل]دیوارهای سفید خانه به طور سردی تابش ماه را بازتاب می دهد

14. The cup - board seemed to groan and reverberate, as if shaken by lightning and thunder.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که صدای رعد و برق در فضا طنین انداخت، انگار که از رعد و برق تکان خورده باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید مجلس فصلی به نظر می رسید مانند رعد و برق و زود رنج می اندازد

15. The killing continued reverberate also in congress Congress.
[ترجمه ترگمان]این قتل همچنان در کنگره کنگره طنین انداز شد
[ترجمه گوگل]قتل همچنان در کنگره کنگره ادامه داشت

The roar of cannons reverberated in the mountains.

غرش توپ‌ها در کوهستان طنین‌انداز شد.


His voice reverberated in the cave.

صدای او در غار پیچید.


a mirror reverberating the glaring sun

آینه‌ای که نور خیره‌کننده‌ی خورشید را بازتاب می‌کرد


a governmental decision reverberating throughout the entire economy

یک تصمیم دولت که در کل اقتصاد کشور واکنش ایجاد کرده است


پیشنهاد کاربران

بازتاب داشتن، بازتاب یافتن، پژواک داشتن، پژواک یافتن، طنین انداز شدن

پژواکیدن.
طنیناَنداختن/طنیناندازیدن.


کلمات دیگر: