صفحه اصلی
interspersion
معنی
: افشاندن، پراکنده کردن
معانی دیگر
: افشاندن، پراکنده کردن
بستن
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پیشنهاد کاربران
انگلیسی به فارسی
افشاندن، پراکنده کردن
انگلیسی به انگلیسی
• act of inserting here and there, intermingling; state of being scattered among other things
مترادف و متضاد
افشاندن
(اسم)
interspersion
پراکنده کردن
(اسم)
dash, interspersion
پیشنهاد کاربران
تلاقی
کلمات دیگر: