کلمه جو
صفحه اصلی

intangible


معنی : بغرنج، درک نکردنی، لمس ناپذیر، نا هویدا
معانی دیگر : غیرقابل لمس، ناملموس، نامحسوس، پرماس ناپذیر، ناپرماسیدنی، ناپساویدنی، دارای ارزش معنوی، غیرجسمانی، ناتن مند، نامرئی، نهفته، نا آشکار، مبهم، دشوار، مال غیر عینی

انگلیسی به فارسی

لمس ناپذیر، (مجازا) بغرنج، درک نکردنی، مال غیر عینی، نا هویدا


غیرمستقیم، لمس ناپذیر، بغرنج، درک نکردنی، نا هویدا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: incapable of being sensed by touch; not tangible.
متضاد: concrete, material, tangible

- Freedom, respect, and responsibility are all intangible things.
[ترجمه ترگمان] آزادی، احترام و مسیولیت همه چیز ناملموس هستند
[ترجمه گوگل] آزادی، احترام و مسئولیت همه چیزهای نامحدود است

(2) تعریف: incapable of being defined or quantified.
متضاد: tangible

- These differences may be intangible, but they can be strongly felt by most people.
[ترجمه ترگمان] این تفاوت ها ممکن است ناملموس باشند، اما توسط اغلب افراد به شدت احساس می شود
[ترجمه گوگل] این تفاوت ها ممکن است نامحسوس باشند، اما اکثر افراد می توانند به شدت احساس کنند
اسم ( noun )
مشتقات: intangibly (adv.), intangibility (n.), intangibleness (n.)
• : تعریف: something such as an asset that represents value without having intrinsic value.

• something which cannot be seen or touched
impalpable, cannot be seen or touched, insubstantial; difficult to grasp, hard to perceive mentally
a quality or idea that is intangible is hard to define or explain.

مترادف و متضاد

بغرنج (صفت)
complex, intricate, involved, involute, complicated, obscurant, intangible

درک نکردنی (صفت)
imperceptible, impenetrable, incomprehensible, intangible

لمس ناپذیر (صفت)
untouchable, intangible

نا هویدا (صفت)
intangible

indefinite, obscured


Synonyms: abstract, abstruse, airy, dim, eluding, elusive, ethereal, evading, evanescent, evasive, hypothetical, impalpable, imperceptible, imponderable, inappreciable, incorporeal, indeterminate, insensible, invisible, rare, shadowy, slender, slight, unapparent, uncertain, unobservable, unreal, unsubstantial, unsure, vague


Antonyms: definite, obvious, palpable, perceptible, tangible


جملات نمونه

1. intangible property
دارایی نامرئی

2. an intangible feeling of impending disaster
احساس مبهمی درباره ی فاجعه ی قریب الوقوع

3. that intangible thing, the soul
روح،آن چیز ناملموس

4. the intangible constituents of energy
اجزای نامحسوس کارمایه

5. goodwill is an intangible asset
حسن نیت ثروتی معنوی است.

6. There are intangible benefits beyond a rise in the share price.
[ترجمه ترگمان]مزیت های ناملموس فراتر از افزایش قیمت سهام وجود دارد
[ترجمه گوگل]مزایای نامشهود فراتر از افزایش قیمت سهام است

7. She has that intangible quality which you might call charisma.
[ترجمه ترگمان]او آن کیفیت نامشهود را دارد که ممکن است جذبه و جذبه داشته باشد
[ترجمه گوگل]او دارای کیفیت نامحدودی است که شما ممکن است به نام charisma

8. The island has an intangible quality of holiness.
[ترجمه ترگمان]این جزیره کیفیت نامشهود تقدس را دارد
[ترجمه گوگل]این جزیره دارای کیفیت نامحدود مقدس است

9. We felt an intangible presence in the conference room.
[ترجمه ترگمان]ما شاهد حضور نامحسوس در اتاق کنفرانس بودیم
[ترجمه گوگل]ما در اتاق کنفرانس احساس حضور نامحسوس کردیم

10. The old building had an intangible air of sadness about it.
[ترجمه ترگمان]ساختمان قدیمی حالتی حاکی از اندوه به خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]ساختمان قدیمی هوای نامحدود غم و اندوه در مورد آن بود

11. But for many the intangible rewards of setting a new course for themselves and their company were greater.
[ترجمه ترگمان]اما برای بسیاری از پاداش های نامشهود تنظیم یک مسیر جدید برای خود و شرکت آن ها بیشتر بود
[ترجمه گوگل]اما برای بسیاری از پاداش های نامحدود برای تنظیم یک دوره جدید برای خود و شرکت آنها بیشتر بود

12. The benefits are intangible.
[ترجمه ترگمان]منافع ملموس هستند
[ترجمه گوگل]مزایای نامحسوس هستند

13. That was the intangible benefit of HyperCarda hastening of what now seems an inevitable reordering of the way we consume information.
[ترجمه ترگمان]این مزیت نامحسوس of بود که با شتاب از چیزی که اکنون به نظر یک جابه جایی اجتناب ناپذیر از روشی که ما اطلاعات را مصرف می کنیم، به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]این مزیت نامحدودی از HyperCarda بود که به تدریج از آنچه امروزه به نظر می رسد، مجددا اجتناب ناپذیر از روش مصرف اطلاعات است

14. Intangible winds gripped the wizard's robe, flapping it out in eddies of blue and green sparks.
[ترجمه ترگمان]باد ردایش را در میان امواج آبی و سبز به اهتزاز درآورد
[ترجمه گوگل]بادهای غیرمنتظره ریمل جادوگر را گرفتند و آن را در جرقه های جرقه آبی و سبز قرار دادند

15. Customer goodwill is an important intangible asset of any business.
[ترجمه ترگمان]حسن نیت مشتری یک دارایی نامشهود مهم هر کسب وکار است
[ترجمه گوگل]حسن نیت مشتری یک دارایی مهمی برای هر کسب و کار است

16. The plus factors are all the intangible attributes that are additional to the job description.
[ترجمه ترگمان]عوامل بالا شامل تمام ویژگی های ناملموس هستند که برای توصیف شغل اضافی هستند
[ترجمه گوگل]فاکتورهای افزایشی، تمام خصوصیات نامشهود هستند که به توصیف شغلی اضافه می شوند

17. The bank's accounts have just revealed that its intangible assets have shrunk alarmingly.
[ترجمه ترگمان]حساب های بانکی اکنون فاش کرده اند که دارایی های نامشهود آن به طور هشدار دهنده ای کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]حساب های بانکی فقط نشان داده اند که دارایی های نامشهود آن هشدار دهنده است

18. Measurement Intangible assets, such as knowledge and learning, account for a large part of a company's value.
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری دارایی های منقول مانند دانش و دانش، بخش بزرگی از ارزش شرکت را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]اندازه گیری دارایی های نامشهود مانند دانش و یادگیری، بخش بزرگی از ارزش شرکت را تشکیل می دهند

that intangible thing, the soul

روح، آن چیز ناملموس


the intangible constituents of energy

اجزای نامحسوس کارمایه


Goodwill is an intangible asset.

حسن نیت ثروتی معنوی است.


intangible property

دارایی نامرئی


an intangible feeling of impending disaster

احساس مبهمی درباره‌ی فاجعه‌ی قریب‌الوقوع


پیشنهاد کاربران

ناپیدا

انتزاعی

نامشهود

نامحسوس

غیرمنقول

غیر قابل لمس

معنوی


کلمات دیگر: