کلمه جو
صفحه اصلی

intercurrent


معنی : در میان اینده، مداخله کننده، تداخل کننده، در میان چیزهای دیگر رخ دهنده
معانی دیگر : (پزشکی - وابسته به یک بیماری که در حین ابتلا به یک بیماری دیگری رخ می دهد و آن را تعدیل می کند) همایند، همزمان، میان رونده، میانگیر (رجوع شود به: intervene)، درمیان چیزهای دیگرر  دهنده

انگلیسی به فارسی

در میان آینده، مداخله کننده، درمیان چیزهای دیگررخ دهنده، تداخل کننده


متقابل، در میان اینده، مداخله کننده، تداخل کننده، در میان چیزهای دیگر رخ دهنده


انگلیسی به انگلیسی

• intervening, occurring between events or points in time; occurring at the same time as another disease (medicine)

مترادف و متضاد

در میان اینده (صفت)
intermediate, intercurrent

مداخله کننده (صفت)
intercurrent

تداخل کننده (صفت)
intercurrent

در میان چیزهای دیگر رخ دهنده (صفت)
intercurrent

جملات نمونه

1. intercurrent infection
عفونت همایند

intercurrent infection

عفونت همایند


پیشنهاد کاربران

درحال جریان،
فعال


کلمات دیگر: