1. a forlorn cabin by the sea
کلبه ی متروکه ای در کنار دریا
2. a forlorn old lady living in a hut
پیرزن بینوایی که در آلونکی زندگی می کند.
3. a city forlorn of life
شهری که در آن از حیات خبری نیست.
4. She looked a forlorn figure standing at the bus stop.
[ترجمه ترگمان]او به یک شبح سرگردان در ایستگاه اتوبوس نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او یک چهره مضطرب ایستاده در ایستگاه اتوبوس نگاه کرد
5. It'seemed a forlorn hope that we would find a taxi.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که ما یک تاکسی پیدا خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]این یک امید غلط است که ما یک تاکسی پیدا می کنیم
6. The house stood forlorn and empty.
[ترجمه ترگمان]خانه خالی و تهی از سکنه بود
[ترجمه گوگل]خانه ایستاده بود و خالی بود
7. One of the demonstrators, a young woman, sat forlorn on the pavement.
[ترجمه ترگمان]یکی از تظاهر کنندگان، یک زن جوان، در پیاده رو لم داده بود
[ترجمه گوگل]یکی از تظاهرکنندگان، یک زن جوان، بر روی پیاده رو نابود شد
8. Peasants have left the land in the forlorn hope of finding a better life in cities.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان سرزمین را به امید یافتن زندگی بهتر در شهرها ترک کرده اند
[ترجمه گوگل]دهقانان زمین را در امید گمراهی برای یافتن زندگی بهتر در شهرهای ترک کرده اند
9. We continued negotiating in the forlorn hope of finding a peace formula.
[ترجمه ترگمان]ما همچنان با امید به یافتن یک فرمول صلح به مذاکره ادامه دادیم
[ترجمه گوگل]ما مذاکره را در امید ناشی از یافتن فرمول صلح ادامه دادیم
10. His father smiled weakly in a forlorn attempt to reassure him that everything was all right.
[ترجمه ترگمان]پدرش لبخندی ضعیف زد و سعی کرد به او اطمینان بدهد که همه چیز روبه راه است
[ترجمه گوگل]پدرش لبخندی زد و تلاش کرد تا اطمینان او را اطمینان دهد که همه چیز درست است
11. The house looked old and forlorn.
[ترجمه ترگمان]خانه قدیمی و متروک به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]این خانه قدیمی و غمگین بود
12. She appeared on daytime TV in a forlorn attempt to persuade the public of her innocence.
[ترجمه ترگمان]روز روز در حالی که سعی می کرد او را از بی گناهی خود راضی کند، تلویزیون روز را روشن کرد
[ترجمه گوگل]او در تلویزیون روزانه در تلاش برای متقاعد کردن مردم از بی گناهی او ظاهر شد
13. She waited in the forlorn hope that he would one day come back to her.
[ترجمه ترگمان]او امیدوار بود که روزی به او باز گردد
[ترجمه گوگل]او در انتظار امید بود که او روزی به او می آمد
14. She looked so forlorn, standing there in the pouring rain.
[ترجمه ترگمان]چنان درمانده به نظر می رسید که در باران شدیدی آنجا ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشتناکی نگاه کرد و در باران ریخت
15. . . a forlorn, haunting plaint.
[ترجمه ترگمان] چه شکوه و اندوه بار آور
[ترجمه گوگل] فریب خورده، پریشان نشدن
16. Scattered about, a few large, forlorn sunflowers make a game attempt to brighten a scene of dismal rural poverty.
[ترجمه ترگمان]تنها چند گل آفتابگردان، تک گل و تنها، تلاش می کنند تا صحنه فقر روستایی را روشن کنند
[ترجمه گوگل]در مورد پراکنده شدن، چند گل آفتابگردان بزرگ و بزرگ، یک بازی تلاش برای روشن کردن صحنه فقر فقیرانه روستایی است