1. A series of largely formless images rushed across the screen.
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از تصاویر بسیار آشفته به سرعت از صفحه نمایش عبور کردند
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از تصاویر به طور گسترده بدون فرموله در سراسر صفحه نمایش
2. To the listener, this music is incoherent and formless.
[ترجمه ترگمان]این موسیقی برای شنونده، نامفهوم و مبهم است
[ترجمه گوگل]به شنونده، این موسیقی غیرمنتظره و بی پروا است
3. Before Einstein, space was regarded as a formless void.
[ترجمه ترگمان]قبل از انیشتین، فضا به عنوان خلا بی شکل تلقی می شد
[ترجمه گوگل]قبل از انیشتین، فضا به عنوان یک فضای بی شکل مورد توجه قرار گرفت
4. I felt formless, part of time and space, an essence, a piece of cosmos.
[ترجمه ترگمان]قسمتی از زمان و فضا، یک جوهر، یک عالم کیهان را حس کردم
[ترجمه گوگل]من فاقد احساس، بخشی از زمان و فضا، ذات، یک قطعه کیهان بودم
5. Sound advice for a formless time.
[ترجمه ترگمان]برای یک زمان آشفته توصیه صدا کنید
[ترجمه گوگل]توصیه های صوتی برای یک زمان بدون فرم
6. You saw a perfectly flat, formless nothing.
[ترجمه ترگمان]تو یک آپارتمان کامل و بی شکل دیدی
[ترجمه گوگل]شما هیچ چیز کاملا صاف و بدون فرموله را دیدید
7. There was a sadness, formless as a skein, enveloping us.
[ترجمه ترگمان]اندوهی بی شکل و بی شکل به مانند یک کلاف نخ، ما را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]غم و اندوه بود، به عنوان یک غرور، که ما را پوشش می دهد
8. Since nodding can be described only as a formless act, clearly the civil law had no interest in it.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که چرت زدن فقط به عنوان یک عمل مبهم توصیف می شود، به وضوح قانون مدنی هیچ علاقه ای به آن ندارد
[ترجمه گوگل]از آنجایی که نوک زدن تنها می تواند به عنوان یک عمل غیرمتعارف توصیف شود، به طور واضح قانون مدنی به آن علاقه ای ندارد
9. The head, by contrast, is obliterated by formless, meandering lines.
[ترجمه ترگمان]سر بر خلاف خطوط پر پیچ وخم و پر پیچ وخم از بین رفته است
[ترجمه گوگل]در مقابل، سر، توسط خطوط فاقد، ماندگاری نابود می شود
10. He was afraid of nameless, formless things that haunted his brain like the Furies.
[ترجمه ترگمان]از موجودات بی نام و بی شکل، که مانند the، مغزش را تسخیر کرده بود می ترسید
[ترجمه گوگل]او از چیزهای نامعلوم و بی دست و پا که مغز او مانند فوریه ها را خالی کرد، ترسید
11. No answer, only formless rage, and a fierce longing.
[ترجمه ترگمان]هیچ پاسخی، فقط خشم بی شکل و یک اشتیاق شدید نبود
[ترجمه گوگل]بدون پاسخ، فقط خشم بدون فرم و آرزوی شدید
12. To the listener, such music is incoherent and formless.
[ترجمه ترگمان]برای شنونده، این موسیقی بی ربط و مبهم است
[ترجمه گوگل]به شنونده، چنین موسیقی غیرمنتظره و بی فایده است
13. They are only limited reflections of formless matter that never completely yields to conceptualization through the senses.
[ترجمه ترگمان]آن ها تنها انعکاسی از ماده formless هستند که هرگز به طور کامل از طریق حواس به مفهوم سازی تبدیل نمی شوند
[ترجمه گوگل]آنها تنها انعکاس محدودی از ماده بدون فرم است که هرگز به طور کامل از طریق حواس به مفهوم سازی نمی رسد
14. His feelings were formless, anarchic.
[ترجمه ترگمان]احساساتش بی شکل بود، هرج و مرج
[ترجمه گوگل]احساسات او بی فکری بود، هرج و مرج