1. i am sorry i didn't come; i can only plead forgetfulness
متاسفم که نیامدم ; یگانه عذرم فراموشکاری است.
2. Remembrance is a form of meeting, forgetfulness is a form of freedom.
[ترجمه ترگمان]یادبود شکلی از ملاقات است، فراموشی شکلی از آزادی است
[ترجمه گوگل]یادآوری یک شکل از ملاقات است، فراموشی نوعی آزادی است
3. He was slightly irritated by her forgetfulness.
[ترجمه ترگمان]از این فراموشی او اندکی ناراحت شده بود
[ترجمه گوگل]او کمی فراموش شدنی بود
4. Others may under-report due to dishonesty, forgetfulness or paranoia.
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر ممکن است به علت عدم صداقت، فراموشی یا پارانویا این گزارش را گزارش کنند
[ترجمه گوگل]دیگران ممکن است به دلیل ناسازگاری، فراموشی و یا پارانویا گزارش کمتری داشته باشند
5. This forgetfulness comes daily in a blanket of fog.
[ترجمه ترگمان]این فراموشی هر روز در یک پتوی مه ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]این فراموشی روزانه در پتو مه می آید
6. He sought not to efface sorrow by forgetfulness, but to magnify and dignify it by hope.
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد غم را از یاد ببرد، بلکه به امید آن که او را از یاد ببرد و با امید و امید هم آن را بزرگ کند
[ترجمه گوگل]او به دنبال فراموشی نبوده است، بلکه با امید به بزرگداشت و تحسین برانگیزد
7. One contributing factor to forgetfulness is the thought form that you do not create your own reality, that you are indeed a victim to some experience that was not created by yourself in some manner.
[ترجمه ترگمان]یکی از عوامل موثر در فراموشی، شکل تفکر است که شما واقعیت خود را خلق نمی کنید، که در واقع قربانی برخی از تجربیاتی که به شکلی توسط خودتان خلق نشده اند، هستید
[ترجمه گوگل]یکی از عواملی که باعث فراموشی می شود، شکل ذهنی است که شما واقعیت خود را ایجاد نمی کنید، و شما واقعا در معرض تجربیاتی قرار گرفته اید که توسط خودتان ایجاد نشده است
8. Her forgetfulness is due to advancing age.
[ترجمه ترگمان]فراموشی او به سن بلوغ رسیده
[ترجمه گوگل]فراموشی او به دلیل پیشرفت سن است
9. Not to be confused with the forgetfulness that affects most everyone in their later years, Alzheimer's is a degenerative brain disorder that manifests differently in each of its sufferers.
[ترجمه ترگمان]آلزایمر، نباید با فراموشی سپرده شود که بر همه افراد در سال های بعد اثر می گذارد، آلزایمر یک اختلال مغز فاسد است که در هر کدام از مبتلایان به طور متفاوتی آشکار می شود
[ترجمه گوگل]آلزایمر یک اختلال مغزی کشنده است که در هر یک از افراد مبتلا به آن متفاوت است
10. Just another life saved from forgetfulness graved well better than with a sword in Abraham's memory.
[ترجمه ترگمان]فقط یک زندگی دیگر که از زمان فراموشی نجات پیدا کرده بود بهتر از آن بود که یک شمشیر در حافظه ابراهیم باشد
[ترجمه گوگل]فقط یک زندگی دیگر از فراموشی نجات داد که به خوبی بهتر از شمشیر در حافظه ابراهیم بود
11. Maybe, facing to forgetfulness, the woman can hardly stand it.
[ترجمه ترگمان]شاید، رو به فراموشی، زن به سختی می تواند آن را تحمل کند
[ترجمه گوگل]شاید به سختی می توانست آن را حفظ کند
12. The lovers roamed around the fields in complete forgetfulness of time.
[ترجمه ترگمان]عشاق بر روی دشت ها پرسه می زدند و زمان را به فراموشی سپرده بودند
[ترجمه گوگل]عاشقان در اطراف زمینه ها در فراموشی کامل از زمان
13. Remember is a form of meeting. Forgetfulness is a form of freedom.
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید که یک شکل ملاقات است Forgetfulness نوعی از آزادی است
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید یک فرم از جلسه است فراموشی نوعی آزادی است
14. The first symptom of Alzheimer's may be mild forgetfulness.
[ترجمه ترگمان]اولین نشانه از آلزایمر یک فراموشی ملایم است
[ترجمه گوگل]اولین علامت آلزایمر ممکن است فراموشی خفیف باشد