کلمه جو
صفحه اصلی

gymnast


معنی : ورزشکار، معلم زورخانه، قهرمان ژیمناستیک
معانی دیگر : ژیمناست، ورزشکار ژیمناستیک

انگلیسی به فارسی

ژیمناست، ورزشکار ژیمناستیک


ژیمناست، ورزشکار، معلم زورخانه، قهرمان ژیمناستیک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one skilled in gymnastics.

• athlete who specializes in gymnastics; one who teaches gymnastics; athlete
a gymnast is someone who is trained in gymnastics.

مترادف و متضاد

ورزشکار (اسم)
athlete, sportsman, gymnast, gamester

معلم زورخانه (اسم)
gymnast

قهرمان ژیمناستیک (اسم)
gymnast

جملات نمونه

1. The gymnast performed on the balance beam with an easy grace.
[ترجمه ترگمان]ژیمناستیک بر روی میله تعادل با یک لطف ساده عمل می کند
[ترجمه گوگل]ژیمناست بر روی پرتو تعادل با آرامش آرام انجام داد

2. The gymnast swung on the parallel bars.
[ترجمه ترگمان]ژیمناستیک در میله موازی تاب می خورد
[ترجمه گوگل]ژیمناست در میله های موازی چرخید

3. The gymnast performed a somersault on the beam.
[ترجمه ترگمان] اون ژیمناستیک روی تیر معلق زد
[ترجمه گوگل]ژیمناست بر روی پرتو انجام گرفت

4. The gymnast extended her arms horizontally.
[ترجمه ترگمان]ژیمناستیک کارها را به صورت افقی تمدید کرد
[ترجمه گوگل]ژیمناست دست خود را به طور افقی گسترش داد

5. He had become an enthusiastic gymnast at Jefferson, impressing some of the girls with his strength and sleek fluidity in motion.
[ترجمه ترگمان]او یک ژیمناست شدید در جفرسون شده بود و بعضی از دخترها را با قدرت و قدرت خودش تحت تاثیر قرار داده بود
[ترجمه گوگل]او یک ژیمناست مشتاق در جفرسون بوده است، و برخی از دختران را با قدرت و سیالیت براق در حال حرکت تحت تاثیر قرار داده است

6. She has the lithe grace of a gymnast.
[ترجمه ترگمان] اون ظرافت lithe رو داره
[ترجمه گوگل]او فضل الهی یک ژیمناست دارد

7. The thief broke into the house the gymnast shares with her parents.
[ترجمه ترگمان]دزد با پدر و مادرش وارد خانه شد
[ترجمه گوگل]دزد وارد خانه شد و ژیمناست با پدر و مادرش به اشتراک گذاشت

8. The gymnast Heikki Savolainen, medallist at four previous Olympic Games, swore the Olympic oath.
[ترجمه ترگمان]heikki Savolainen ژیمناستیک که در چهار دوره بازی های المپیک قبلی برنده شد سوگند یاد کرد که سوگند یاد کند
[ترجمه گوگل]هیککی Savolainen، استاد مدال طلا در چهار بازی قبلی المپیک، قسم خورده المپیک سوگند یاد کرد

9. She had been an excellent gymnast before the accident, which disabled her.
[ترجمه ترگمان]قبل از حادثه، اون یه ژیمناست خیلی عالی بود که اون رو از کار انداخته بود
[ترجمه گوگل]او قبل از تصادف، یک ژیمناست عالی بود که او را غیرفعال کرد

10. ALTHOUGH Svetlana Khorkina is a world-famous Russian gymnast and seven-time Olympic medalist, not many people know that it was the Universiade that helped her reemerge from the doldrums.
[ترجمه ترگمان]سوتلانا Svetlana Khorkina یک ورزش کار مشهور در جهان و برنده مدال آوران المپیک است، اما بسیاری از مردم نمی دانند که این مسابقات دانشگاهی بود که به او کمک کرد تا دوباره از رکود پدیدار شود
[ترجمه گوگل]با وجودی که سوتلانا خوریکینا یک ژیمناست مشهور روسیه و مدافع هفتمین دوره المپیک است، اما بسیاری از مردم نمی دانند که این دانشگاه بود که به بازماندگانش کمک کرد

11. The gymnast poised herself on the balance beam gracefully.
[ترجمه ترگمان]ژیمناستیک کار خود را روی میله تعادل تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]ژیمناست خود را به آرامی روی ستون تعادل قرار داد

12. The unfortunate gymnast was taken on as a new laboratory assistant.
[ترجمه ترگمان]اون ژیمناستیک unfortunate به عنوان یه دستیار آزمایشگاه جدید گرفته شد
[ترجمه گوگل]ژیمناست تاسف انگیز به عنوان یک دستیار آزمایشگاه جدید گرفته شد

13. It is when the gymnast releases on hand from the pommel and bring his legs arund.
[ترجمه ترگمان]این کار زمانی صورت می گیرد که ژیمناستیک دست بر روی دست رها می کند و پاهایش را حرکت می دهد
[ترجمه گوگل]این زمانی است که ژیمناست در دست از دست و پا زدن بیرون می آید و پاهایش را برمی دارد

14. Scherbo is the first gymnast to win the award.
[ترجمه ترگمان]Scherbo اولین gymnast برای برنده شدن جایزه است
[ترجمه گوگل]Scherbo اولین ژیمناست است که برنده جایزه می شود

15. Who was the first gymnast score a perfect 10 in Olympic Games?
[ترجمه ترگمان]چه کسی اولین gymnast بود که در بازی های المپیک ۱۰ امتیاز کامل کسب کرد؟
[ترجمه گوگل]چه کسی اولین گل ژیمناست را در 10 بازی برتر المپیک به دست آورد؟

پیشنهاد کاربران

gymnast ( ورزش )
واژه مصوب: چم ورز
تعریف: ورزشکاری که به چم ورزی می پردازد|||متـ . ژیمناست

ژیمناستیک کار


کلمات دیگر: