کلمه جو
صفحه اصلی

plainspoken


معنی : رک گو، صاف و پوست کنده، بی ریا و تزویر
معانی دیگر : رک گو، صاف و پوست کنده، بی ریا و تزویر، رک، بی پرده، صاف و پوست کنده، بی رودربایستی، یرراست، رک گو

انگلیسی به فارسی

رک گو، صاف و پوست کنده، بی ریا و تزویر


ساده لوح، رک گو، صاف و پوست کنده، بی ریا و تزویر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: saying exactly what one believes; frank; blunt.
مترادف: frank
مشابه: bluff, blunt, brusque, candid, direct, forthright, free-spoken, outspoken, plain, plump, straightforward, vocal

• speaks bluntly, expresses himself frankly, speaks honestly, speaks sincerely
obvious, evident; honest, frank; speaks bluntly, expresses himself frankly
someone who is plainspoken says exactly what they think, even when they know that what they say may not please other people.

مترادف و متضاد

رک گو (صفت)
frank, open, ingenuous, free-spoken, plainspoken

صاف و پوست کنده (صفت)
plainspoken

بی ریا و تزویر (صفت)
plainspoken

جملات نمونه

1. Goldwater, a plain-spoken Arizonan, had assured himself of a first-ballot nomination by defeating Rockefeller in the California primary.
[ترجمه ترگمان]گلدواتر که یک فرد ساده سخن گفته بود خود را به معرفی اولین رای گیری با شکست راکفلر در انتخابات مقدماتی کالیفرنیا مطمئن کرده بود
[ترجمه گوگل]گلدواتر، یک آریزون ساده و صریح، خود را از نامزدی برای اولین بار با شکست دادن راکفلر در ابتدای کالیفرنیا اطمینان داد

2. Plainspoken, myself thinks possibility is not large at that time, because be in the investment to Cisco we are too successful.
[ترجمه ترگمان]plainspoken، من فکر می کنم که در آن زمان امکان زیادی وجود ندارد، زیرا در سرمایه گذاری به شرکت سیسکو ما بیش از حد موفق هستیم
[ترجمه گوگل]Plainspoken، خودم فکر می کنم احتمال وجود دارد در آن زمان بزرگ نیست، چرا که در سرمایه گذاری به سیسکو ما بیش از حد موفق است

3. Hear this " raise slug " words, plainspoken, I feel especially harsh.
[ترجمه ترگمان]به این گوش کنید که این کلمه \"کرم\" را بزرگ کنید، plainspoken، من به طور خاص احساس خشنی دارم
[ترجمه گوگل]بشنو این کلمات 'بلند کردن شلاق'، ساده لوح، من احساس خاص به سختی

4. Flinty, moody, plainspoken and deep, Robert Frost is one of America's most popular 20th century poets.
[ترجمه ترگمان]flinty، مودی، plainspoken و عمیق، رابرت فراست یکی از مشهورترین شاعران قرن بیستم آمریکاست
[ترجمه گوگل]رابرت فراست یکی از پرطرفدارترین شاعران قرن بیستم آمریکا است

5. Hemingway 's plainspoken no-frills writing style became so famous that it was (and is) frequently parodied.
[ترجمه ترگمان]سبک نوشتاری frills Hemingway به قدری مشهور شد که اغلب مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]سبک نوشتن غافلگیرانه Plainspoken Himingway بسیار مشهور بود که (و اغلب اوقات) اغراق آمیز بود

6. Leave it to the famously plainspoken Alan Simpson, Republican co-chair of President Obama's deficit commission, to boil it all down.
[ترجمه ترگمان]این موضوع را به \"آلن سیمپسون\"، یکی از روسای کمیسیون کسری بودجه ریاست جمهوری اوباما، واگذار کنید تا همه چیز را به حال خود بگذارد
[ترجمه گوگل]آلن سیمپسون، رئیس کمیته مبارزه با قاچاق رئیس جمهور اوباما، به طور معجزه آسا، آن را ترک کرده و آن را تمام می کند

7. "The novelist's subtle mastery enriches the work. . . A matter-of-fact, plainspoken narrative that has a profound impact. " –Kirkus, starred review.
[ترجمه ترگمان]\"استادی ظریف و ظریف نویسنده، کار را غنی می کند … اصل موضوع، روایت plainspoken که تاثیر عمیقی بر روی صحنه دارد\"
[ترجمه گوگل]'تسلط ظریف رماننویس این کار را غنی می کند یک موضوع واقعی، روایت ساده که تاثیر عمیقی دارد '-Kirkus، بررسی ستاره دار

8. Mack, who is sixty-six years old, is a plainspoken native of North Carolina.
[ترجمه ترگمان]ماک که شصت و شش ساله است بومی کارولینای شمالی است
[ترجمه گوگل]مکه، که شصت و شش ساله است، یک بومی ساده و شگفت انگیز از کارولینای شمالی است

9. Plainspoken, we get on this without the circle up to now this is round.
[ترجمه ترگمان]plainspoken، ما این کار را بدون دایره انجام میدیم که الان تموم شه
[ترجمه گوگل]Plainspoken، ما در این بدون این حلقه تا کنون این دور است

10. Plainspoken, the of 80% person in stationmaster is good person, it is very let our save worry.
[ترجمه ترگمان]plainspoken، از ۸۰ % کسی که در stationmaster فرد خوبی است، به ما اجازه می دهد تا نگرانی خود را حفظ کنیم
[ترجمه گوگل]Plainspoken، از 80٪ در stationmaster شخص خوبی است، بسیار نگران نباشید

11. He is a plainspoken man.
[ترجمه ترگمان]او آدم رکی است
[ترجمه گوگل]او یک مرد ساده است

12. It was only because I had no alternative that I was so impolite and plainspoken.
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر این بود که چاره دیگری نداشتم که انقدر بی نزاکت و بی ریا باشم
[ترجمه گوگل]این فقط به این دلیل بود که من هیچ جایگزینی نداشتم که خیلی غیرممکن و ساده بودم

13. Cauley is slightly balding and barrel-chested, and his Kentucky accent is thick, his speech plainspoken and straightforward.
[ترجمه ترگمان]Cauley کمی تاس و قفسه سینه اش است، و لهجه کنتاکی جدی و رک و صریح است
[ترجمه گوگل]کولی کمی تیز و باریک chested است، و لهجه کنتاکی او ضخیم است، سخنرانی خود را ساده و صریح

14. Let it be no detraction from his merits to say he is plainspoken.
[ترجمه ترگمان]اگر بدگویی از شایستگی او باعث شود که او رک و راست باشد
[ترجمه گوگل]بگذارید بدون شک از مزایای او شکایت کند

پیشنهاد کاربران

رک گو— بی ریا و ترویر صحبت کردن - صاف و صادق صحبت کردن


کلمات دیگر: