کلمه جو
صفحه اصلی

selfless


از خود گذشته، فداکار، جانفشان، فداکارانه، جانفشانانه، خیرخواهانه، نیکخواهانه، نوع دوستانه، مردم دوست، عاری از نفس پرستی، فاره از خود

انگلیسی به فارسی

عاری از نفس پرستی، فارغ از خود


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: selflessly (adv.), selflessness (n.)
• : تعریف: having or showing an unselfish lack of concern for oneself and one's interests.
متضاد: self-centered, selfish

- a selfless act of love
[ترجمه ترگمان] یک عمل از خودگذشتگی و از خودگذشتگی است
[ترجمه گوگل] یک عمل خودجوش از عشق

• unselfish, putting other people's needs before one's own
a selfless person considers other people's needs rather than their own.

جملات نمونه

1. a selfless act
عملی خیرخواهانه

2. a selfless mother
یک مادر فداکار

3. Perhaps the only all-enduring and selfless love was that of a mother for her child.
[ترجمه ترگمان]شاید تنها عشق پایدار و از خود گذشتگی یک مادر برای بچه اش بود
[ترجمه گوگل]شاید تنها عشق ماندگار و خودخواهانه مادری بود که فرزندش بود

4. He is selfless as a teacher.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک معلم از خود گذشته است
[ترجمه گوگل]او خودخواه است به عنوان یک معلم

5. She will be remembered for her selfless devotion to the cause of the poor.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر her خود به خاطر فقرا به یاد خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]او برای عزت نفس خود به علت فقرا به یاد میآید

6. A selfless man has an indomitable spirit.
[ترجمه ترگمان]یک انسان فارغ از خود، یک روح رام نشدنی دارد
[ترجمه گوگل]یک مرد بی انصاف دارای روح غیر قابل تحمل است

7. We must remember the selfless sacrifice of our soldiers.
[ترجمه آرمان بدیعی] ما باید ازخودگذشتگی فداکارانه سربازانمان را بیاد بیاوریم.
[ترجمه ترگمان]ما باید از خودگذشتگی و فداکاری soldiers را به خاطر داشته باشیم
[ترجمه گوگل]ما باید قربانی خودخواهانه سربازانمان را به یاد داشته باشیم

8. She is selfless in religious commitment, yet delights in displaying herself in print as a spiritual heroine.
[ترجمه ترگمان]او از تعهد مذهبی خود فارغ است، با این حال، در نمایش خود به عنوان قهرمان معنوی لذت می برد
[ترجمه گوگل]او در تعهد مذهبی خودخواهانه است، اما از نمایش خود در چاپ به عنوان یک قهرمان معنوی لذت می برد

9. King Vessantara, being selfless, gave the elephant away without a second thought.
[ترجمه ترگمان]پادشاه Vessantara، که از خود گذشته بود، بدون فکر دیگری فیل را کنار زد
[ترجمه گوگل]پادشاه Vessantara، خودخواهانه، فیل را بدون تفکر دوم به دور برد

10. Mother Teresa gained worldwide attention for her selfless acts of charity.
[ترجمه ترگمان]مادر ترزا توجه جهانی خود را به اقدامات خیریه خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]مادر ترزا توجه جهانیان را برای اقدامات خودخواهانه خیرخواهانه به دست آورد

11. One could remain in life, in the selfless performance of secular tasks, and arrive no less securely at the goal.
[ترجمه ترگمان]انسان می تواند در زندگی، در عملکرد از خود گذشتگی وظایف سکولار باقی بماند و کم تر به هدف برسد
[ترجمه گوگل]می توان در زندگی، در انجام کارهای خودکامه وظایف سکولار، باقی بماند، و به هدف کمتری برسد

12. He dedicated his entire life to selfless service to his country.
[ترجمه ترگمان]او تمام زندگی خود را وقف خدمت فداکارانه به کشورش کرد
[ترجمه گوگل]او تمام عمر خود را به خدمت خودخواهانه به کشورش اختصاص داد

13. The idea of the selfless, self-sacrificing mother is not one that appeals to most women these days.
[ترجمه ترگمان]ایده مادر فداکار، قربانی کردن، کسی نیست که این روزها برای اغلب زنان جذاب باشد
[ترجمه گوگل]ایده ی خودخواهانه و خودخواهانه مادر چیزی نیست که امروزه اکثر زنان را جذب کند

14. Her instants of selfless love, so focused upon me, are balm for my abraded ego.
[ترجمه ترگمان]لحظه های عشق از خود گذشتگی، که روی من متمرکز شده، مرهم برای نفس خراشیده من هستند
[ترجمه گوگل]لحظات خود را از عشق خودخواه، به طوری که بر من متمرکز شده، برای مضر من ریز ریز شده مومیایی کردن است

a selfless mother

یک مادر فداکار


a selfless act

عملی خیرخواهانه


پیشنهاد کاربران

بی - خودی =اصطلاحی در معنویت ( مخصوصا در بودیسم ) ، که در آن فرد ( معمولا در طی مدیتیشن ) از هویت ظاهری و شرطی شده اش کنده می شود و خود را به مثابه آگاهیِ خالص ادراک میکند.

Opposite of Selfish


کلمات دیگر: