کلمه جو
صفحه اصلی

repeating


تکرار کننده، تکرارشونده، دوری، وقت شمار، پی درپی زن

انگلیسی به فارسی

تکرار شونده، تکرار شدن، دوباره گفتن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، دوباره ساختن، باز گفتن، باز گو کردن


انگلیسی به انگلیسی

• repetitive, recurring intermittently; reappearing intermittently; (about a firearm) loading automatically after each firing

جملات نمونه

1. he kept repeating himself
مرتبا حرف های خودش را تکرار می کرد.

2. the patient kept repeating his mother's name
بیمار مرتبا نام مادرش را تکرار می کرد.

3. he has become an automaton, repeating the same dull things over and over
او مانند یک آدم ماشینی همان حرف های کسل کننده را بارها تکرار می کند.

4. punishment did not deter him from repeating his crime
تنبیه او را از تکرار بزه خود بازنداشت.

5. Would you mind repeating what you just said?
[ترجمه ترگمان]میشه چیزی رو که الان گفتی تکرار کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به تکرار آنچه شما فقط گفت؟

6. He's fond of repeating that the company's success is all down to him.
[ترجمه ساجده] او دوست دارد که موفقیت شرکت که به او بستگی دارد را تکرار کند
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد تکرار کند که موفقیت شرکت به او بستگی دارد
[ترجمه گوگل]او دوست دارد تکرار کند که موفقیت این شرکت همه به اوست

7. There is no point in merely repeating what we've done before.
[ترجمه ترگمان]هیچ فایده ای ندارد که آنچه را قبلا کرده ایم تکرار کنیم
[ترجمه گوگل]هیچ نقطه ای در صرف تکرار آنچه قبلا انجام داده اید وجود ندارد

8. She kept repeating his name softly over and over again.
[ترجمه ترگمان]او بارها نام خود را بارها و بارها تکرار می کرد
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها نام خود را تکرار کرد

9. Do say if I'm repeating myself .
[ترجمه ترگمان]اگر من دارم خودم را تکرار می کنم، بگو
[ترجمه گوگل]می گویند اگر من خودم را تکرار می کنم

10. In order to avoid repeating all voters have to be registered in the district.
[ترجمه ترگمان]به منظور اجتناب از تکرار تمام رای دهندگان باید در این منطقه ثبت شوند
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از تکرار، همه رای دهندگان باید در منطقه ثبت نام کنند

11. Then he started rambling and repeating himself.
[ترجمه ترگمان]سپس شروع به چرت زدن کرد و خودش را تکرار کرد
[ترجمه گوگل]سپس او شروع به پریدن و تکرار خودش کرد

12. His speech was dreadful - he just kept repeating himself.
[ترجمه ترگمان]حرف او وحشتناک بود - فقط خودش را تکرار می کرد
[ترجمه گوگل]سخنرانی او ناراحت بود - او فقط خود را تکرار کرد

13. Would you mind repeating that? I didn't quite catch on.
[ترجمه ترگمان]میشه اینو تکرار کنی؟ کاملا متوجه نشدم
[ترجمه گوگل]آیا شما آن را تکرار می کنید؟ من کاملا درگیر نشدم

14. I find myself endlessly repeating the same phrases.
[ترجمه ترگمان]من خود را پیوسته تکرار می کنم و همان عبارات را تکرار می کنم
[ترجمه گوگل]من خودم را بی وقفه تکرار می کنم همان عبارات

15. History has a strange way of repeating itself.
[ترجمه ترگمان]تاریخ راه عجیبی برای تکرار وجود دارد
[ترجمه گوگل]تاریخچه یک روش عجیب و غریب برای تکرار خود دارد


کلمات دیگر: