کلمه جو
صفحه اصلی

interpolate


معنی : داخل کردن، در میان عبارات دیگر جا دادن
معانی دیگر : (با افزودن واژه یا مطلب متن یا کتاب را تغییر دادن یا بزرگتر کردن یا تحریف کردن) افزودن (به متن)، تحریف کردن، واژ افزایی کردن، مطلب افزایی کردن، درون افزایی کردن، (ریاضی) درون یابی کردن، درون یافتن، (در مکالمه) وارد شدن، (میان حرف دیگران) حرف زدن، گنجاندن

انگلیسی به فارسی

در میان عبارات دیگر جا دادن، داخل کردن


interpolate، در میان عبارات دیگر جا دادن، داخل کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interpolates, interpolating, interpolated
(1) تعریف: to insert (an additional or extraneous element) between things or parts.
مشابه: introduce

- The screenwriter interpolated a new scene into the script that made the relationship between the main characters more clear.
[ترجمه ترگمان] فیلمنامه نویس، یک صحنه جدید را در فیلمنامه مطرح کرد که رابطه بین شخصیت های اصلی را واضح تر کرد
[ترجمه گوگل] فیلمنامهنویس یک صحنه جدید را به اسکریپت تبدیل کرد که رابطه بین شخصیتهای اصلی را روشن تر کرد

(2) تعریف: to insert (a phrase, sentence, remark, or the like) into a text or conversation.
مشابه: interject

- When he paused for a moment in his tirade, I ventured to interpolate a question.
[ترجمه ترگمان] وقتی برای لحظه ای در نطق او درنگ کرد به خود جرات دادم که یک سوال بپرسم
[ترجمه گوگل] هنگامی که او برای یک لحظه در tirade خود را متوقف کرد، من مشغول به سوال یکپارچه شدم
- The editor mistakenly interpolated a word into the sentence, and it had the effect of changing the author's meaning entirely.
[ترجمه ترگمان] سردبیر به اشتباه یک کلمه را در این جمله خلاصه کرد، و این اثر تغییر معنای نویسنده را به طور کامل تغییر داد
[ترجمه گوگل] ویرایشگر به اشتباه یک کلمه را به جمله تعبیر کرد و این به معنای تغییر معنای نویسنده به طور کامل بود

(3) تعریف: to change (a text) by introducing new material, esp. when the material is misleading, false, or unauthorized.

- The author was furious that her article had been interpolated.
[ترجمه ترگمان] نویسنده از این که مقاله او را به هم زده بود خشمگین شده بود
[ترجمه گوگل] نویسنده خشمگین بود که مقاله او درونی شده است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: interpolative (adj.), interpolater (n.)
• : تعریف: to make insertions, additions, or alterations.

• insert something new, add something between parts; intercalate; alter a text (especially in an unauthorized manner); add an intermediate term (mathematics)
if you interpolate a comment or piece of writing, you insert it into a conversation or text as an addition; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] درون یابی کردن
[کامپیوتر] درون یابی.
[زمین شناسی] دورونیابی، دخول
[ریاضیات] درون یافتن، واسطه یابی کردن، درونیابی کردن

مترادف و متضاد

داخل کردن (فعل)
incorporate, insert, intromit, insinuate, ingratiate, interpolate

در میان عبارات دیگر جا دادن (فعل)
interpolate

add


Synonyms: admit, annex, append, enter, fill in, include, inject, insert, insinuate, intercalate, interjaculate, interject, interlope, interpose, introduce, intrude, throw in


Antonyms: erase, remove, subtract


جملات نمونه

1. This passage was interpolated into the report.
[ترجمه sevin] این قسمت از متن در گزارش گنجانده شده بود.
[ترجمه ترگمان]این راهرو در گزارش به میان آمد
[ترجمه گوگل]این گذر به گزارش وارد شده است

2. The article has been interpolated.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله آمده است
[ترجمه گوگل]این مقاله درونی شده است

3. These odd assertions were interpolated into the manuscript some time after 1400.
[ترجمه ترگمان]این اظهارات عجیب چندی پس از ۱۴۰۰ به صورت خطی در آمدند
[ترجمه گوگل]این ادعاهای عجیب و غریب بعدها پس از 1400 به مقاله رسید

4. Many lines have been interpolated into the manuscript at a later date.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خطوط در یک تاریخ بعد در این دست نوشته گنجانده شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از خطوط به صورت دستی در نسخه بعدی به ترتیب با هم ادغام شده اند

5. The lines were interpolated into the manuscript at a later date.
[ترجمه ترگمان]در یک تاریخ بعد، این خطوط به درون دست نوشته ها داخل شدند
[ترجمه گوگل]خطوط به صورت دستی در روزنامه به ترتیب به ترتیب الحاق می شوند

6. Close inspection showed that many lines had been interpolated into the manuscript at a later date.
[ترجمه ترگمان]بازرسی نزدیک نشان داد که بسیاری از خطوط در یک تاریخ بعد داخل دست نوشته شده بودند
[ترجمه گوگل]بازرسی های نزدیک نشان داد که بسیاری از خطوط به تاریخ مقرر در مقاله مجددا تزریق شده اند

7. Williams interpolated much spurious matter.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که ویلیامز خیلی جعلی است
[ترجمه گوگل]ویلیامز ماده بسیار فریبنده ای را تعبیه کرد

8. The bonds yield 42 points above the interpolated bond curve.
[ترجمه ترگمان]این پیوندها دارای ۴۲ امتیاز بالاتر از منحنی پیوند درون یابی هستند
[ترجمه گوگل]اوراق قرضه 42 امتیاز بالاتر از منحنی باند اینترپولیتی است

9. Some of the writing seems to have been interpolated at a later date.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بعضی از نوشته ها در یک قرار بعدی به درون یابی شده اند
[ترجمه گوگل]بعضی از نوشتارها به نظر میرسد در یک تاریخ بعدتر تطبیق داده شده است

10. If I may interpolate a comment, before you continue your speech.
[ترجمه ترگمان]اگر ممکن است قبل از این که سخنرانی خود را ادامه دهید، توضیحی پیدا کنم
[ترجمه گوگل]اگر من ممکن است یک نظر را تداخل کنم، قبل از اینکه سخنرانی خود را ادامه دهید

11. A general algorithm based on interpolate subdivision surface to simulate stationary flexible cloth is presented.
[ترجمه ترگمان]یک الگوریتم کلی مبتنی بر روی سطح زیربخش، برای شبیه سازی یک پارچه انعطاف پذیر ثابت ارائه شده است
[ترجمه گوگل]یک الگوریتم کلی بر اساس سطح تقسیم interpolate برای شبیه سازی پارچه ثابت قابل انعطاف ارائه شده است

12. Do not interpolate between these temperatures. Consult the factory.
[ترجمه ترگمان]بین این درجه حرارت اظهارنظر نکنید با کارخانه مشورت کنید
[ترجمه گوگل]آیا بین این دماها دخالت نکنید با کارخانه مشورت کنید

13. Interpolate of spatial figure is that completes interpolate algorithm of spatial arch and straight line.
[ترجمه ترگمان]interpolate شکل فضایی این است که الگوریتم درون یابی یک قوس فضایی و خط مستقیم را کامل می کند
[ترجمه گوگل]Interpolate از شکل فضایی است که الگوریتم interpolate قوس فضایی و خط مستقیم را کامل می کند

14. And then elicit different interpolate algorithms in the different conditions.
[ترجمه ترگمان]و سپس الگوریتم های مختلفی را در شرایط مختلف استخراج کنید
[ترجمه گوگل]و سپس الگوریتم های مختلف Interpolate را در شرایط مختلف استخراج می کند

To make the old text legible, he interpolated new words into it.

او برای خوانا کردن متن قدیمی واژه‌های جدیدی به آن افزود.


The manuscript had been badly interpolated.

نسخه‌ی خطی به‌طور بدی تحریف شده بود.


پیشنهاد کاربران

قرار دادن ( کلمات ) در یک کتاب یا متن دیگر، به ویژه برای دادن یک تصور غلط به تاریخ آن.
تغییر ( یک کتاب یا متن ) با قرار دادن مواد جدید

پیش بینی یک مقدار که در یک رنج مشخص قرار دارد

تحریف کردن


کلمات دیگر: