کلمه جو
صفحه اصلی

interpreter


معنی : مترجم، ترجمان، مترجم شفاهی
معانی دیگر : مترجم (به ویژه شفاهی)، نورندگر، پچوهگر، مفسر، سفرنگ گر، خوابگزار

انگلیسی به فارسی

مترجم، ترجمان، مترجم شفاهی


مترجم، مترجم شفاهی، مفسر


انگلیسی به انگلیسی

• one who orally translates from one language to another; clarifier, explainer; commentator
an interpreter is a person whose job is to translate what someone is saying into another language.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] مفسر . - مفسر - برنامه ای که یک برنامه ی منبع را خط به خط ترجمه کرده و فوراً اجرا می کند . اکثر سیستمهای قدیمی بیسیک مفسر بودند. بر خلاف compiler .
[برق و الکترونیک] مفسر؛مترجم روال اجرایی در رایانه که در هر لحظه یک خط از برنامه ی نوشته شده به زبان سطح -بالا رابه رمز یا زبان ماشین ترجمه می کند.
[ریاضیات] مفسر، مترجم

مترادف و متضاد

مترجم (اسم)
translator, dragoman, interpreter

ترجمان (اسم)
translator, dragoman, interpreter

مترجم شفاهی (اسم)
interpreter

translator


Synonyms: commentator, paraphraser, critic, reviewer, annotator, expositor, analyst, explicator, exegete, exponent, writer, artist, editor, biographer, scholar, spokesperson, delegate, speaker, philosopher, professor, glossographer, linguist, decoder, guide


جملات نمونه

1. he spoke through an interpreter
به کمک یک مترجم حرف زد.

2. he knew no english and we had to speak indirectly through an interpreter
او انگلیسی نمی دانست و مجبور شدیم به طور غیرمستقیم توسط مترجم مکالمه کنیم.

3. I'd like to have a Japanese interpreter.
[ترجمه الناز] من تمایل دارم که مترجم ژاپنی داشته باشم
[ترجمه ♡macani] من دوست دارم که یک مترجم ژاپنی داشته باشم
[ترجمه Nazanin] دوست دارم یه مترجم ژاپنی داشته باشم!
[ترجمه elen] من میخوام که یه مترجم ژاپنی داشته باشم
[ترجمه Sarina] من تصمیم دارم یا دوست دارم مترجم ژاپنی داشته باشم.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم یک مترجم فرانسوی داشته باشم
[ترجمه گوگل]من می خواهم مترجم ژاپنی داشته باشم

4. She earned her living as an interpreter.
[ترجمه elen] اون زندگیش رو از راه مترجمی به دست آورده
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان مترجم به دست آورده بود
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را به عنوان مترجم به دست آورد

5. Speaking through an interpreter, a Japanese fisherman gave his account of the tidal wave.
[ترجمه ترگمان]وقتی صحبت از طریق مترجم شد، یک ماهیگیر ژاپنی حساب جزر و مد را داد
[ترجمه گوگل]صحبت از طریق مترجم، یک ماهیگیر ژاپنی گزارش خود را از موج جزر و مدی

6. Will you act as interpreter for us?
[ترجمه ترگمان]آیا شما برای ما مترجم عمل می کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا به عنوان مترجم برای ما عمل می کنید؟

7. We communicated through an interpreter.
[ترجمه ترگمان]ما یک مترجم را به او منتقل کردیم
[ترجمه گوگل]ما از طریق یک مترجم ارتباط برقرار کردیم

8. Listening to the speech through an interpreter lessened its impact somewhat.
[ترجمه ترگمان]شنیدن سخنرانی از طریق مترجم شفاهی، تاثیر آن را تا حدی کاهش داد
[ترجمه گوگل]گوش دادن به سخنرانی از طریق مترجم، تا حدودی تاثیرش را کاهش داد

9. He was an official interpreter to the government of Nepal.
[ترجمه ترگمان]او یک مترجم رسمی برای دولت نپال بود
[ترجمه گوگل]او مترجم رسمی دولت نپال بود

10. Abraham was able to act as interpreter and interlocutor for our group.
[ترجمه ترگمان]ابراهیم توانست به عنوان مفسر و interlocutor برای گروه ما عمل کند
[ترجمه گوگل]ابراهیم توانست به عنوان مترجم و همکار برای گروه ما عمل کند

11. Speaking through an interpreter, the President said that the talks were going well.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور ضمن صحبت از طریق مترجم گفت که مذاکرات به خوبی پیش می رود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور گفت که از طریق یک مترجم گفت که مذاکرات به خوبی انجام شده است

12. Susan acted as interpreter for us.
[ترجمه ترگمان]سوزان به عنوان مترجم برای ما عمل می کرد
[ترجمه گوگل]سوزان به عنوان مترجم برای ما عمل کرد

13. We must allow him to be a good interpreter.
[ترجمه ترگمان]ما باید به او اجازه بدهیم که یک مترجم خوب باشد
[ترجمه گوگل]ما باید اجازه دهیم که او یک مترجم خوب باشد

14. The firm has enticed away our best interpreter.
[ترجمه ترگمان]شرکت بهترین مترجم ما را فریب داده است
[ترجمه گوگل]این شرکت بهترین مترجم ما را انتخاب کرده است

15. The boy was provided with an interpreter, pursuant to the Individuals with Disabilities Act.
[ترجمه ترگمان]مطابق با قانون افراد دارای معلولیت، این پسر به همراه مترجم به او ارائه شد
[ترجمه گوگل]این پسر با توجه به قانون افراد دارای معلولیت، یک مترجم ارائه شد

پیشنهاد کاربران

مترجم حضوری

ترجمه شفاهی همزمان

مترجم

مترجم شفاهی، که تفسیر کننده است
و به طور همزمان با زبان که ترجمه میشه ، هست

مُفسر ( کامپیوتر )

The key differences between interpretation and translation are found in each service's medium and skill set: interpreters translate spoken language orally, while translators translate the written word

Translator : مترجم ( نوشتاری ) / مترجم متن
Interpreter : مترجم ( کلامی - شفاهی )

interpreter =مترجم - ترجمان - مترجم شفاهی

interpreter ( noun ) = مترجم ( شفاهی ) /ترجمان، ترجمه گر ( یک برنامه کامپیوتری که دستورالعمل های یک برنامه دیگر را به فرمی تبدیل می کند که به راحتی توسط رایانه قابل درک است ) ، مفسر/نوازنده موسیقی بی کلام ( کسی که یک قطعه موسیقی یا قسمتی از نمایش و غیره را به گونه ای اجرا می کند که ایده های خود را در مورد مفهوم آن بیان کند )

مترادف با کلمه : translator ( noun )

examples:
1 - I work as an interpreter.
من به عنوان یک مترجم کار می کنم.
2 - I would love to become an interpreter someday.
خیلی دوست دارم که روزی مترجم شوم.
3 - She works as an interpreter in Brussels.
او در بروکسل به عنوان مترجم کار می کند.
4 - Speaking through an interpreter, the president said the terms of the ceasefire were completely unacceptable.
رئیس جمهور که از طریق مترجم صحبت می کرد ، گفت شرایط آتش بس کاملاً غیرقابل قبول است.
5 - He's a noted interpreter of traditional Irish music.
او یک نوازنده برجسته موسیقی سنتی ایرلندی است.
6 - The Chinese witness testified with the help of an interpreter.
شاهد چینی با کمک مترجم شهادت داد.

مترجم کلامی - شفاهی

Afghan interpreter hunted by Taliban is stranded five years after fleeing

The Guardian@

interpreter ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: مفسّر
تعریف: برنامه‏ای که گزاره‏های زبان مبدأ را خط به خط ( یک خط در هر مرحله ) ترجمه و اجرا کند


کلمات دیگر: