کلمه جو
صفحه اصلی

intersection


معنی : چهار راه، تقاطع
معانی دیگر : (محل تقاطع دو یا چند خط یا راه یا خیابان و غیره) همبرگاه، چهارراه (یا دوراهی یا چند راهی)، مقطع، دو نیم سازی، میانبری، همبری، همبرش، (ریاضی) فصل مشترک

انگلیسی به فارسی

تقاطع، چهار راه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: intersectional (adj.)
(1) تعریف: the point or place where two or more things such as roads intersect.
مشابه: junction, meeting, traverse

(2) تعریف: the act or condition of intersecting.
مشابه: junction, traverse

• point where two roads cross, junction; crossing, convergence
an intersection is a place where roads cross each other.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تقاطع غیر همسطح - برشگاه - فصل مشترک - چهارسو - چهار راه - همبر
[کامپیوتر] اشتراک، تقاطع - مجموعه ای از عناصر که در هر دو مجموعه وجود دارد، مثلاً اشتراک { a,b,c } یا { c,b,r} برابر با { b,c} است .
[مهندسی گاز] تقاطع، فصل مشترک
[زمین شناسی] فصل مشترک، نقطه مشترک میان دو یاچند خط یا پاره خط مجموعه عملیات ضرب کردن،حاصل مجموعه خود مجموعه های با عناصر مشترک از تمام مجموعه های ورودی است.
[نساجی] پیوستگی - تقاطع - قطع - تقسیم
[ریاضیات] اشتراک، فصل مشترک، تقاطع، مقطع
[آمار] اشتراک

مترادف و متضاد

چهار راه (اسم)
crossroad, intersection, four-way

تقاطع (اسم)
junction, meet, intersection, decussating

crossroads


Synonyms: circle, cloverleaf, crossing, crosswalk, crossway, interchange, junction, stop


جملات نمونه

1. intersection of sets
(ریاضی) مقطع مجموعه ها

2. turn left at the next intersection
در چهار راه بعدی به طرف چپ بپیچید.

3. the filling station is located at the intersection of three main roads
پمپ بنزین در محل تقاطع سه راه اصلی قرار دارد.

4. Bridges are used to avoid the intersection of a railway and a highway.
[ترجمه ترگمان]پل ها برای اجتناب از تقاطع راه آهن و یک بزرگراه مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]پل ها برای جلوگیری از تقاطع راه آهن و بزرگراه استفاده می شود

5. Take a left turn at the intersection.
[ترجمه ترگمان]بپیچ سمت چپ تو تقاطع
[ترجمه گوگل]در تقاطع بکشید سمت چپ

6. The policeman regulated traffic at the intersection.
[ترجمه ترگمان]پلیس ترافیک را در تقاطع کنترل کرد
[ترجمه گوگل]پلیس ترافیک را در تقاطع تنظیم کرد

7. The car stopped at a street intersection.
[ترجمه ترگمان]ماشین در تقاطع خیابانی توقف کرد
[ترجمه گوگل]ماشین در یک تقاطع خیابان متوقف شد

8. The traffic banked up at the intersection.
[ترجمه ترگمان]ترافیک در تقاطع به حرکت درآمد
[ترجمه گوگل]ترافیک در تقاطع به سر می برد

9. Turn right at the next intersection.
[ترجمه نیلوفر زمانی] در تقاطع بعدی به راست بپیچید
[ترجمه ترگمان]به تقاطع بعدی بروید
[ترجمه گوگل]راست در تقاطع بعدی

10. The intersection between these two divisions yields six regime types; all of which appear in Figure
[ترجمه ترگمان]تقاطع بین این دو بخش شش نوع رژیم را به وجود می آورد که همه آن ها در شکل ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل]تقاطع بین این دو تقسیم، شش نوع رژیم را تشکیل می دهند؛ همه آنها در شکل ظاهر می شوند

11. Turn left at the intersection.
[ترجمه ترگمان]توی تقاطع بپیچ به چپ
[ترجمه گوگل]در تقاطع چرخید سمت چپ

12. A police car sped through the intersection, lights flashing.
[ترجمه ترگمان]یک اتومبیل پلیس به سرعت از میان چهارراه به حرکت در آمد و چراغ ها را روشن کرد
[ترجمه گوگل]یک ماشین پلیس از طریق تقاطع عبور می کند، چراغ ها روشن می شوند

13. At each intersection, Converse had cringed in anticipation of the bullet, the blade, the hatchet.
[ترجمه ترگمان]در هر چهارراه، Converse در انتظار گلوله، چاقو و تبر تکانی خورده بود
[ترجمه گوگل]در هر تقاطع، Converse در پیش بینی گلوله، تیغه، تیغه، دراز کشید

14. The cab paused at an intersection to give right of way to a car chase.
[ترجمه ترگمان]تاکسی در یک تقاطع توقف کرد تا راه رفتن به سمت راست اتومبیل را پیدا کند
[ترجمه گوگل]کابین در یک تقاطع متوقف شد تا حق راه را برای تعقیب خودرو بگذارد

15. The intersection is one of the busiest in the city.
[ترجمه ترگمان]محل تقاطع یکی از شلوغ ترین مناطق شهر است
[ترجمه گوگل]تقاطع یکی از شلوغ ترین شهرهاست

The filling station is located at the intersection of three main roads.

پمپ بنزین در محل تقاطع سه راه اصلی قرار دارد.


اصطلاحات

intersection of sets

(ریاضی) مقطع مجموعه‌ها


پیشنهاد کاربران

تقاطع ( اسم مصدر قطع کردن ) ، تلاقی ( اسم مصدر تلاقی کردن ) ، مکان تقاطع، مکان تلاقی

اشتراک

تقاطع

وجه مشترک، فصل مشترک

تلاقی، نقطه تلاقی

نقطه ی اشتراک، اشتراکات

اشتراک، وجه مشترک، وجه اشتراک، نقطه مشترک، نقطه اشتراک

چهارراه، تقاطع

چهارراه


intersection ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: تقاطع 2
تعریف: محل برخورد دو یا چند معبر


کلمات دیگر: