کلمه جو
صفحه اصلی

invert


معنی : انحراف، برگشتگی، برگردانی، سوء تعبیر، قلب عبارت، معکوس کردن، بالعکس کردن
معانی دیگر : وارون کردن، وارونه کردن، قلب کردن، پس و پیش کردن، واژگون کردن، نگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن، دمرو کردن، پشت و رو کردن، (ریاضی) عکس کردن، (شیمی) دگرگون شده، وارون شده، هر چیز یا شخص وارون شده، سخن واژگون، معکوس کردن نسبت

انگلیسی به فارسی

برگشتگی، برگردانی، بالعکس کردن، سو تعبیر، انحراف، سخن واژگون، قلب عبارت، معکوس کردن نسبت


چرخش، برگشتگی، برگردانی، سوء تعبیر، انحراف، قلب عبارت، معکوس کردن، بالعکس کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inverts, inverting, inverted
(1) تعریف: to reverse or set opposite in order, position, direction, effect, or the like.
مشابه: reverse

(2) تعریف: to turn upside down, inside out, or back upon itself.
مشابه: reverse
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be reversed; become inverted.
مشابه: reverse
اسم ( noun )
مشتقات: invertible (adj.)
• : تعریف: someone or something that is inverted.

• turning over; homosexual; reversal, reversed colors on a screen (computers)
reverse; reverse order; turn upside down; turn inside out
reverse, turned around, turned upside down
if you invert something, you turn it upside down; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] کفبند - معکوس - کفبندی - آبگذر - کف کانال
[کامپیوتر] وارون کردن . - تبدیل کردن، وارونه کردن - 1 تبدیل یک تصویر به عکس نگاتیو ( منفی) خودش. این کار با جایگزینی سیاه با سفید و سفید با سیاه، و تغییر رنگها و مکمل آنها انجام می شود. 2- ایجاد وارونه ی یک تصویر ( که کمتر به کار می رود) . برای شناخت مفاهیم دیگر، نگاه کنید به inverter .
[برق و الکترونیک] وارون ساختن تغییر دادن به حالت مخالف . - معکوس کردن
[مهندسی گاز] برگرداندن، وارونه کردن، معکوس کردن
[ریاضیات] معکوس کردن، عکس کردن معکوس، وارون کردن
[آب و خاک] کف، تراز کف

مترادف و متضاد

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

برگشتگی (اسم)
deviance, turnover, deviancy, invert, recrudescence, retroflection, retroflexion

برگردانی (اسم)
revocation, invert, eversion

سوء تعبیر (اسم)
invert

قلب عبارت (اسم)
invert

معکوس کردن (فعل)
turn, reflect, invert

بالعکس کردن (فعل)
invert

reverse; turn upside down


Synonyms: alter, backtrack, capsize, change, convert, double back, evert, flip, flip-flop, introvert, inverse, modify, overturn, renege, revert, tip, transplace, transpose, turn, turn down, turn inside out, turn over, turn the tables, upend, upset, upturn


جملات نمونه

inverted proportion

خلاف نسبت، عکس نسبت


invert sugar

شکر وارونه‌شده


1. invert sugar
شکر وارون شده

2. if we invert abc we will have cba
اگر ترتیب c b a را معکوس کنیم می شود a b c.

3. Invert the cake onto a cooling rack.
[ترجمه ترگمان]کیک را روی قفسه خنک سازی گذاشت
[ترجمه گوگل]کیک را بر روی یک قفسه خنک کننده متوقف کنید

4. If you invert " I can ", you have " can I ".
[ترجمه M.A] اگر شما ( من می توانم ) را برعکس کنید ( می توانم من ) را خواهید داشت.
[ترجمه ترگمان]اگر شما \"من\" را برعکس کنید، \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \"
[ترجمه گوگل]اگر شما 'من می توانم' معکوس کنم، شما می توانید 'من می توانم'

5. Place a plate over the cake tin and invert it.
[ترجمه ترگمان]یک بشقاب روی قوطی کیک قرار دهید و آن را برعکس کنید
[ترجمه گوگل]بشقاب را روی قلع کیک قرار دهید و آن را بجوشانید

6. They may be hoping to invert the presumption that a defendant is innocent until proved guilty.
[ترجمه ترگمان]ممکن است آن ها امیدوارند که این فرض که یک متهم بی گناه است را معکوس کنند تا زمانی که ثابت شود
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است امیدوار باشند که فرضیه مبنی بر اینکه یک متهم بی گناه است تا زمانی که مرتکب گناه نشود متوقف شود

7. Spread top of smaller cake with jam, invert on to larger cake and press down firmly.
[ترجمه ترگمان]در بالای کیک کوچک تر با مربا بریزید، به کیک بزرگ تر برعکس کنید و محکم فشار دهید
[ترجمه گوگل]بالای کیک کوچکتر را با مرباخ مخلوط کرده و به شکل کیک بزرگتر چرخانده و کاملا محکم فشار دهید

8. For example, the following code sequence would invert the first 20 characters on line 0 starting a column 0.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، توالی کد زیر ۲۰ کاراکتر اول را بر روی خط ۰ شروع می کند که ستون ۰ را شروع می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، دنباله کد زیر، اولین 20 کاراکتر در صف 0 را با شروع یک ستون 0 غیرفعال می کند

9. Invert the cake and pan on a wire rack and remove the pan.
[ترجمه ترگمان]معکوس کردن کیک و ماهی تابه بر روی یک قفسه سیمی و برداشتن ماهی تابه
[ترجمه گوگل]کیک و پان را بر روی یک قفسه سیمی متوقف کنید و ظرف را بردارید

10. Alternatively, we may invert the file.
[ترجمه ترگمان]متناوبا، ما ممکن است فایل را برعکس کرده باشیم
[ترجمه گوگل]در عوض، ممکن است پرونده را منعکس کنیم

11. v -- Invert the sense of matching -- that is, select lines that don't match the search criteria.
[ترجمه ترگمان]v - - معکوس کردن حس تطابق - یعنی خطوطی انتخاب کنید که با معیارهای جستجو همخوانی ندارند
[ترجمه گوگل]v - حس تطبیق را معکوس کنید - یعنی، خطوطی را انتخاب کنید که با معیارهای جستجو مطابقت نداشته باشند

12. Invert cooled cake onto serving plate.
[ترجمه ترگمان]Invert کیک cooled را روی بشقاب می گذاشت
[ترجمه گوگل]کیک سرد را بر روی صفحه خدمت بجوشانید

13. Invert Your Mind ? Blog Archive ? Do we really need code reloading?
[ترجمه ترگمان]ذهن تو چه طور است؟ Blog archive \"؟\" واقعا ما باید کد رمزی رو دوباره پر کنیم؟
[ترجمه گوگل]معکوس کردن ذهن شما بایگانی وبلاگ ؟ آیا واقعا نیاز به بارگیری مجدد کد هستیم؟

14. Invert molds on plates. Let sit seconds.
[ترجمه ترگمان]قالب Invert روی بشقاب ها چند ثانیه بشین
[ترجمه گوگل]قالب را روی صفحات متوقف کنید اجازه دهید نشستن ثانیه ها

If we invert abc we will have cba.

اگر ترتیب c b a را معکوس کنیم، a b c می‌شود.


She caught the insect by inverting her cup on it.

او فنجان خود را روی حشره دمرو کرد و آن را گرفت.


پیشنهاد کاربران

تبدیل کردن

وارونه کردن

نتیجه عکس دادن


کلمات دیگر: