1. cold logic
استدلال صرف
2. fuzzy logic
منطق گنگ
3. his logic limps woefully
پای منطق او بد جوری می لنگد.
4. his logic seemed somewhat hazy to me
به نظر من منطق او تا اندازه ای مبهم بود.
5. specious logic
منطق ظاهرا مستدل
6. the logic of events
رابطه ی منطقی رویدادها
7. chop logic
(روی جزئیات) بحث و مداقه کردن،روی چیزهای کم اهمیت استدلال و صرف وقت کردن
8. to use faulty logic
غلط استدلال کردن
9. i don't follow her logic
از منطق او سر در نمی آورم.
10. i refute your reasoning with better logic
استدلال شما را با منطق بهتر رد می کنم.
11. He confuted his opponents by facts and logic.
[ترجمه ترگمان]او مخالفان خود را با حقایق و منطق می سنجید
[ترجمه گوگل]او مخالفان خود را با حقایق و منطق مخلوط کرد
12. There are irredeemable flaws in the logic of the argument.
[ترجمه ترگمان]flaws irredeemable در منطق استدلال وجود دارد
[ترجمه گوگل]معایب قابل جبران در منطق استدلال وجود دارد
13. Your friend doesn't seem to be governed by logic.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که دوست شما توسط منطق اداره شود
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد دوست شما منطقی باشد
14. There's no logic in his argument.
[ترجمه ترگمان]استدلال او منطقی نیست
[ترجمه گوگل]منطقی در استدلال او وجود ندارد
15. It's easy to understand his logic.
[ترجمه ترگمان]فهمیدن منطق او آسان است
[ترجمه گوگل]آسان است که منطق او را درک کنید
16. It's a stupid decision that completely defies logic.
[ترجمه ترگمان]این یک تصمیم احمقانه است که منطق را کاملا از بین می برد
[ترجمه گوگل]این یک تصمیم احمقانه است که کاملا منطبق بر آن است