1. to interrogate a suspect
از متهم بازجویی کردن
2. The lawyer took a long time to interrogate the witness fully.
[ترجمه ترگمان]وکیل خیلی طول کشید تا از شاهد کام لا بازجویی کند
[ترجمه گوگل]وکیل به مدت طولانی به طور کامل به شهادت رسید
3. Trying to interrogate officers of the Grand Army would have been asking for trouble.
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد از افسران ارتش بزرگ بازجویی کند
[ترجمه گوگل]تلاش برای بازجویی افسران ارتش بزرگ شده بود که خواستار مشکل بودند
4. This time she started to interrogate me from the very beginning.
[ترجمه ترگمان]این بار شروع به بازجویی از من کرد
[ترجمه گوگل]این بار او شروع به بازجویی از من کرد
5. An interactive system enables users to interrogate the database and to supply information, as well as drawing from it.
[ترجمه ترگمان]یک سیستم تعاملی، کاربران را قادر می سازد تا از پایگاه داده بازجویی کنند و اطلاعات، و همچنین طراحی از آن را تامین کنند
[ترجمه گوگل]یک سیستم تعاملی کاربران را قادر می سازد پایگاه داده ها را برای تحقیق و تهیه اطلاعات و همچنین طراحی آن از آن ها
6. He does not need to interrogate the old salts on the dock to find out why haddock is high-priced.
[ترجمه ترگمان]او نیازی به تحقیق از نمک های قدیمی در اسکله برای کشف این که چرا ماهی haddock گران است، ندارد
[ترجمه گوگل]او نمیتواند کالاهای قدیمی را در حوضچه تحقیق کند تا دریابند چرا دارچین با قیمت بالا است
7. You wish to Interrogate the prisoner?
[ترجمه ترگمان]دلت می خواهد زندانی را ببینی؟
[ترجمه گوگل]شما می خواهید زندانی را بازجویی کنید؟
8. The teacher encouraged us to think and interrogate, and tried to resolve all our questions.
[ترجمه ترگمان]معلم ما را تشویق کرد که فکر کنیم و از او بازجویی کنیم، و سعی کرد همه سوال های ما را حل کند
[ترجمه گوگل]معلم ما را تشویق کرد که فکر و تحقیق کند و سعی کرد تمام سوالات ما را حل کند
9. Starts to interrogate to me, scolds.
[ترجمه ترگمان]شروع می کند به پرس و جو کردن با من و غر غر می کند
[ترجمه گوگل]من شروع به بازجویی می کنم
10. The lawyers took two hours to interrogate the witness.
[ترجمه ترگمان]وکیل دو ساعت طول کشید تا از شاهد بازجویی کنن
[ترجمه گوگل]وکلای مدافع دو ساعت به بازجویی شهادت رسیدند
11. Final I interrogate with torture the future route of Shanghai Biennale with region culture status angle.
[ترجمه ترگمان]رقابت پایانی من با شکنجه مسیر آینده دوسالانه شانگهای با زاویه وضعیت فرهنگی منطقه بازپرسی می کنم
[ترجمه گوگل]نهایی من با شکنجه، مسیر آینده شانگهای شانگهای با زاویه وضعیت فرهنگ منطقه محاکمه می شود
12. The police took a long time to interrogate the offenders fully.
[ترجمه ترگمان]پلیس مدتی طول کشید تا به طور کامل از مجرمان بازجویی کند
[ترجمه گوگل]پلیس به مدت طولانی به طور کامل به بازجویی از مجرمین پرداخت
13. Where is his son? I need interrogate him at once.
[ترجمه ترگمان]پسرش کجاست؟ باید فورا از او بازجویی کنم
[ترجمه گوگل]پسر او کجاست؟ من مجبورم او را یک بار بازجویی کنم
14. Interrogate further to see if he brainwashed.
[ترجمه ترگمان]آن قدر جلوتر رفت تا ببیند شستشوی مغزی شده است یا نه
[ترجمه گوگل]تحقیق کنید تا ببینید آیا شستشوی مغزی است یا خیر
15. Police interrogate his name and address.
[ترجمه ترگمان]پلیس نام و آدرس او را مورد بازجویی قرار می دهد
[ترجمه گوگل]پلیس نام و آدرس خود را بازجویی می کند