کلمه جو
صفحه اصلی

instruction


معنی : دستور العمل، راهنمایی، فرمان، اموزش، سفارش
معانی دیگر : آموزش، تعلیم، پرهیختن، تدریس، درس، آموزه، پند، دستور، رهنمود، (جمع) دستورات (مثلا روی شیشه ی دارو یا قوطی رنگ و غیره)، رهنمودها، آگهدادها

انگلیسی به فارسی

اموزش، راهنمایی


دستورالعمل، دستور العمل، راهنمایی، فرمان، اموزش، سفارش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: instructional (adj.)
(1) تعریف: the act of imparting knowledge; teaching.
مترادف: education
مشابه: coaching, pedagogy, teaching, tuition, tutelage, tutoring

- His artwork is good, but he could improve with some formal instruction.
[ترجمه محمد] اثر هنری او خوب است اما می تواند با فراگیری آموزش رسمی آن را ارتقا دهد.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] آثار او خوب است، اما او می تواند با برخی از آموزش رسمی بهبود بخشد
- Does your school give instruction in Latin?
[ترجمه مهسا] ایا مدرسه تان شما را در ( یادگیری زبان ) لاتین راهنمایی میکند؟
[ترجمه ملکی اصلــ] ایا مدرسه شما شمارا در یادگیری زبان خارجی یاری میکند ؟
[ترجمه ترگمان] آیا مدرسه شما به لاتین آموزش می دهد؟
[ترجمه گوگل] آیا مدرسه شما در لاتین آموزش می دهد؟

(2) تعریف: (often pl.) directions or orders.
مترادف: directions, orders
مشابه: behest, bidding, call, command, dictate, direction, directives, explanations, guidelines, order, recommendations, suggestions

- Read the instructions for the bench before you try to assemble it.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه سعی کنید آن را جمع کنید، دستورالعمل را بخوانید
[ترجمه گوگل] قبل از تلاش برای جمع آوری آن، دستورالعمل های نیمکت را بخوانید

• teaching, education, training; direction, guidance
an instruction is something that someone tells you to do.
instructions are clear and detailed information on how to do something.
instruction in a subject or skill is teaching that someone gives you about it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] دستور دستورالعمل
[برق و الکترونیک] دستور العمل
[نساجی] دستورالعمل - نسخه
[ریاضیات] آموزش، دستورالعمل، دستور، تعلیم، راهنما، یاددهی، تدریس

مترادف و متضاد

demand, command


education


Synonyms: apprenticeship, chalk talk, coaching, direction, discipline, drilling, edification, enlightenment, grounding, guidance, information, lesson, preparation, schooling, teaching, training, tuition, tutelage


دستورالعمل (اسم)
address instruction, recipe, instruction, ground rule

راهنمایی (اسم)
orientation, lead, aim, instruction, admonition, guidance, leadership, steerage, leading

فرمان (اسم)
order, bill, word, edict, precept, instruction, command, decree, mandate, commission, errand, institute, sanction, ordonnance, charter, steering wheel, commandment, ordinance, handlebar, rescript

اموزش (اسم)
training, instruction, education

سفارش (اسم)
order, instruction

Synonyms: advice, briefing, direction, directive, information, injunction, mandate, order, plan, ruling


Antonyms: question


جملات نمونه

1. instruction in library usage
تعلیم در استفاده از کتابخانه

2. jump instruction
آموزه ی جهش

3. the instruction and government of the youth
آموزش و سرپرستی جوانان

4. the instruction of mathematics is difficult
یاد دادن ریاضی مشکل است.

5. to receive instruction in history
در تاریخ آموزش دیدن

6. medium of instruction
زبانی که با آن تدریس انجام می شود

7. if a teacher's instruction is a whisper of affection . . .
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی . . .

8. both didactic and laboratory instruction will be used
هم آموزش نظری و هم آموزش آزمایشگاهی به کار گرفته خواهد شد.

9. to carry out an instruction
دستوری را اجرا کردن

10. a teacher must adapt his instruction to meet student's needs
معلم باید تدریس خود را با نیاز شاگردان هماهنگ کند.

11. You'll get nowhere if you follow his instruction.
[ترجمه ترگمان]اگر از دستورها او پیروی کنی به هیچ جا نمی رسی
[ترجمه گوگل]شما اگر از دستورالعمل خود پیروی کنید، جایی نخواهید یافت

12. The instruction manual that came with my new computer wasn't very enlightening about how to operate it.
[ترجمه ترگمان]کتابچه راهنما که با کامپیوتر جدیدم امده بود، در مورد نحوه کار کردن با کامپیوتر چندان روشنگر نبود
[ترجمه گوگل]دستورالعمل دستورالعمل که با رایانه جدید من همراه بود، درباره نحوه کارکرد آن بسیار روشن نبود

13. The computer comes with a 600-page instruction manual.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر با یک دفترچه راهنمای ۶۰۰ صفحه ای وارد می شود
[ترجمه گوگل]کامپیوتر همراه با یک کتابچه راهنمای دستورالعمل 600 صفحه است

14. Have you seen the instruction manual for the washing machine?
[ترجمه ترگمان]آیا دستورالعمل دستورالعمل ماشین لباس شویی را دیده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا کتابچه راهنمای ماشین لباسشویی را دیده اید؟

15. Each candidate is given instruction in safety.
[ترجمه ترگمان]هر نامزد در امنیت آموزش داده می شود
[ترجمه گوگل]هر کاندید در ایمنی آموزش داده می شود

16. This technique brings life to instruction and eases assimilation of knowledge.
[ترجمه ترگمان]این تکنیک زندگی را به آموزش می آورد و همانندسازی دانش را آسان می کند
[ترجمه گوگل]این روش زندگی را به آموزش می دهد و جذب دانش را آسان می کند

17. The medium of instruction throughout the course is English.
[ترجمه ترگمان]زمینه آموزش در سراسر این دوره، زبان انگلیسی است
[ترجمه گوگل]متوسط ​​دوره آموزش زبان انگلیسی است

18. On-line instruction is a useful adjunct to the real thing.
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل روی خط یک کمکی مفید برای کار واقعی است
[ترجمه گوگل]دستورالعمل در خط به مفاد مفیدی برای چیز واقعی است

19. We've run across a slight problem with the instruction manual.
[ترجمه ترگمان]ما در یک مشکل جزئی با دفترچه راهنما برخورد کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما در رابطه با یک مشکل جزئی با دستورالعمل دستورالعمل اجرا کرده ایم

to receive instruction in history

در تاریخ آموزش دیدن


The instruction of mathematics is difficult.

یاد دادن ریاضی مشکل است.


Children should profit from the instructions of their elders.

بچه‌ها باید از درس‌های بزرگترهای خود بهره بگیرند.


you must follow my instructions!

باید از دستورات من پیروی کنید!


to carry out an instruction

دستوری را اجرا کردن


Read the instructions on the bottle carefully.

آگه‌دادهای روی بطری را دقیقاً بخوانید.


The instructions stuck on the back of a refrigerator.

دستورالعمل‌هایی که پشت یخچال چسبانده شده‌است.


پیشنهاد کاربران

بخشنامه

توصیه

وصیت

دستور العمل

1 - آموزش
2 - ( در جمع ) دستور العمل
3 - ( در جمع ) دستور - دستورات
4 - ( در جمع ) توصیه - توصیه ها
منظور از در جمع instructions است.

ساختار


دستور کار، دستور استفاده، دستور بهره برداری، دستور کاربرد

تعلیم _ راهنمایی _ ارشاد

آموزش ، تعلیم ، دستورالعمل
they need clear instructions on what to do next 🎰🎰🎰
آنها برای کاری که بعداً باید انجام دهند به دستورالعمل واضحی نیاز دارند
هنر 95 ، زبان 93 ، ریاضی 92 ، تجربی 92 ، انسانی 92 و. . .

construction ::: ساختار
instruction :::::: دستور کار
instrument :::::: ابزار

ساختار، سازه. . .

سفارش ( Instruction )
مثلا: ( در رستوران ) از شما پرسیده میشود نوشیدنی یا خوراک شما چگونه باشد؟
to give instruction ( سفارش دادن )


. یک پرسش ( با دو کاربرد ) :
۱ - پرسیدن نگاه و نظر شما
۲ - سفارش گرفتن
( ?. . . How do you like )
در پاسخ به پرسش بالا :
۱ - نظر می دهیم.
to give an opinion

۲ - سفارش می دهیم.
to give instructions

For example:

? How do you like your job
. it's great/it's boring
OR

? How do you like your eggs

. I like them scrambled/poached
تخم مرغ ها چه جور باشند؟ چه جور دوست دارید؟
من خاگینه/ عسلی دوست دارم.
در پرسش دوم از چگونگی آماده سازی خوراک ( preparation ) یا همان{ سفارش } شما سوال شده است.
: Here are some more examples

? How do you like your apartment
. It's awesome
?. How do you like "living" in the U. S
. I like it . it's great

?How do you like your coffee
I like it with cream and sugar
or
I like it with only sugar
.
.
.
خوش باشی تپل.
( یا مهدی )

کتابچۀ راهنما، دفترچۀ راهنما

All right gentlemen we've been over the rules, protect yourself at all times. We're going to keep this clean. Follow my instructions. Touch gloves now if you wish to

Follow my instructions : توصیه ها و دستورالعمل های منو دنبال کنید - به حرفا و دستوراتم گوش کنید


کلمات دیگر: