1. It is logical to spend a minimum on needless things.
منطقی است که برای چیزهایی غیر ضروری، کمترین وقت را صرف کنیم
2. In order to keep your car running well, it is only logical that you lubricate it regularly.
برای اینکه اتومبیلت خوب حرکت کند، منطقی است که آن را به طور منظم روغن کاری کنی
3. I used a logical argument to persuade Lester to leave.
من از یک استدلال منطقی استفاده کردم تا "لستر" را متقاعد به رفتن کنم
4. logical argumentation
استدلال منطقی
5. a logical construct
همسازه ی منطقی
6. a logical decision
تصمیم عاقلانه
7. a logical result
نتیجه ی منطقی
8. a logical thinker
کسی که منطقی فکر می کند،آدم درست اندیش
9. her arguments were logical and it was hard to fault them
استدلال های او منطقی بودند و خرده گیری از آنها سخت بود.
10. theorems developed with logical rigor
قضایایی که با دقت منطقی تدوین شده اند
11. Unable to defeat him by logical discussion, she fell back on her old habit of criticizing his speech.
[ترجمه ترگمان]او که نمی توانست با بحث منطقی او را شکست دهد، به عادت قدیم خود در انتقاد از سخنرانی خود بازگشت
[ترجمه گوگل]او با بحث منطقی شکست خورد، او عادت قدیمی خود را از انتقاد از سخنرانی خود رها کرد
12. Students need the ability to construct a logical argument.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به توانایی ایجاد یک استدلال منطقی نیاز دارند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان نیاز به ایجاد یک استدلال منطقی دارند
13. It was a logical conclusion from the child's point of view.
[ترجمه ترگمان]این یک نتیجه گیری منطقی از نقطه نظر کودک بود
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه منطقی از دیدگاه کودک بود
14. By a logical progression of thought, she worked out why the remark had caused offence.
[ترجمه ترگمان]با یک رشته منطقی فکر کرد که چرا این حرف باعث رنجش خاطر شده بود
[ترجمه گوگل]با پیشرفت منطقی اندیشه، او به این نتیجه رسید که چرا این سخنان باعث جنجال شده است
15. I'm sure there's a logical explanation for all this.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم برای همه اینا توضیح منطقی وجود داره
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم توضیح منطقی برای همه این وجود دارد
16. This massive autobiographical work was the logical culmination of her long career.
[ترجمه ترگمان]این کار autobiographical بزرگ، نقطه اوج کار طولانی او بود
[ترجمه گوگل]این کار اوجبخشی عظیم، اوجگیری منطقی حرفه طولانی او بود
17. The paragraphs are not in a logical order.
[ترجمه ترگمان]پاراگراف ها به یک ترتیب منطقی نیستند
[ترجمه گوگل]پاراگراف ها در یک نظم منطقی نیستند
18. Only when each logical step has been checked by other mathematicians will the proof be accepted.
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که هر گام منطقی توسط دیگر ریاضیدانان بررسی می شود، اثبات آن پذیرفته خواهد شد
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که هر گام منطقی توسط ریاضیدانان دیگر مورد بررسی قرار گیرد، اثبات پذیرش خواهد شد
19. The issue here is purely logical: it has nothing to do with ethics.
[ترجمه ترگمان]مساله در اینجا کاملا منطقی است: هیچ ارتباطی با اخلاق ندارد
[ترجمه گوگل]مسئله اینجا کاملا منطقی است: هیچ ارتباطی با اخلاق ندارد
20. Is it a logical necessity that higher wages will lead to higher prices?
[ترجمه ترگمان]آیا این یک ضرورت منطقی است که حقوق های بالاتر منجر به قیمت های بالاتر شوند؟
[ترجمه گوگل]آیا این یک ضرورت منطقی است که دستمزدهای بالاتر به افزایش قیمت منجر شود؟
21. It seemed the only logical thing to do.
[ترجمه Iliya Solhi] این ( کار ) تنها کار منطقی برای انجام دادن بود.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید تنها کار منطقی این است که انجام دهم
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید تنها کار منطقی انجام دادن است
22. You should be more logical.
[ترجمه ترگمان] تو باید بیشتر منطقی باشی
[ترجمه گوگل]شما باید منطقی تر باشید