1. to initiate a new course of studies
برنامه ی تحصیلی نوینی را آغاز کردن
2. to initiate someone into the game of chess
(فوت و فن) بازی شطرنج را به کسی آموختن
3. The ability to initiate and operate independently.
[ترجمه ترگمان]توانایی آغاز و فعالیت مستقل
[ترجمه گوگل]توانایی شروع و کار مستقل
4. They wanted to initiate a discussion on economics.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواستند بحث درباره اقتصاد را آغاز کنند
[ترجمه گوگل]آنها می خواستند بحثی در مورد اقتصاد آغاز کنند
5. They have decided to initiate legal proceedings against the newspaper.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفته اند تا رونده ای قانونی علیه این روزنامه را آغاز کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفته اند که علیه روزنامه اقدام قانونی کنند
6. A language teacher should initiate pupils into the elements of grammar.
[ترجمه ترگمان]معلم زبان باید دانش آموزان را به عناصر دستور زبان وارد کند
[ترجمه گوگل]یک معلم زبان باید دانش آموزان را به عناصر گرامر تبدیل کند
7. He also proposes to initiate discussions on planning procedures, within the context of the new statutory planning and local government systems.
[ترجمه ترگمان]او همچنین پیشنهاد می کند که بحث های مربوط به رونده ای برنامه ریزی، در چارچوب برنامه ریزی قانونی جدید و سیستم های دولت محلی را آغاز کند
[ترجمه گوگل]او همچنین پیشنهاد می کند که در جریان برنامه ریزی های قانونی جدید و سیستم های محلی، بحث های مربوط به برنامه ریزی را آغاز کند
8. These organizations were to initiate a renewal scheme for one of the most deprived areas in Britain.
[ترجمه ترگمان]این سازمان ها قرار بود طرح نوسازی را برای یکی از مناطق محروم بریتانیا آغاز کنند
[ترجمه گوگل]این سازمان ها یک طرح تجدیدنظر برای یکی از محروم ترین مناطق در بریتانیا را آغاز کردند
9. It is up to citizens working together to initiate a long term process of communication, mutual support and joint action.
[ترجمه ترگمان]این بستگی به شهروندانی دارد که با یکدیگر کار می کنند تا فرآیند بلند مدت ارتباط، حمایت متقابل و اقدام مشترک را آغاز کنند
[ترجمه گوگل]شهروندان با یکدیگر همکاری می کنند تا یک پروسه طولانی مدت ارتباط، حمایت متقابل و اقدام مشترک را آغاز کنند
10. She is not allowed to make diagnoses, initiate drug treatment, or certify death.
[ترجمه ترگمان]او مجاز به تشخیص، شروع درمان اعتیاد، یا گواهی مرگ نیست
[ترجمه گوگل]او مجاز نیست تشخیص دهد، دارو را شروع کند یا مرگ را تایید کند
11. It will not be eager to initiate those steps which would enable that society to function in unmanageable or unexpected ways.
[ترجمه ترگمان]قادر نخواهد بود تا آن مراحلی را آغاز کند که جامعه را قادر می سازد تا به روش های غیر قانونی یا غیر منتظره ای عمل کند
[ترجمه گوگل]این مشتاق نیست که این مراحل را آغاز کند که این جامعه را قادر می سازد تا به روش های غیر قابل کنترل یا غیر منتظره عمل کند
12. Nothing can prepare the initiate for this first breathtaking vision of the planet for which he has been designated steward.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند برای اولین دید نفس گیر سیاره که برای آن مباشر برگزیده شده بود، آمادگی داشته باشد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند آغازگر برای این اولین دیدگاه نفس گیر سیاره را برای او تعیین کند
13. When the Reclusiarch passed back again, each initiate must hold out his middle finger, pointing stiffly forward from his fist.
[ترجمه ترگمان]وقتی قایق دوباره به عقب برگشت، هر یک از آن ها باید انگشت وسطش را در دست نگه داشت و با حالتی شق ورق از مشت به جلو اشاره می کرد
[ترجمه گوگل]وقتی Reclusiarch دوباره به عقب برمیگردد، هر یک از نوازندگان باید انگشت خود را از دست بگیرد و از مشت خود به سمت جلو حرکت کند
14. The couple plan to initiate legal proceedings against the police.
[ترجمه ترگمان]این زوج قصد دارند تا رونده ای قانونی علیه پلیس را آغاز کنند
[ترجمه گوگل]این طرح چند ساله برای شروع محاکمه علیه پلیس است