کلمه جو
صفحه اصلی

manipulating


کامپیوتر : دستکارى

انگلیسی به فارسی

دستکاری، دستکاری کردن، اداره کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن


دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] دستکاری

جملات نمونه

1. he was an expert both in manipulating the dialectic processes and in applying them to theology
او در پردازش فرآیندهای دیالکتیکی و همچنین در به کار زدن آنها در الهیات استاد بود.

دانشنامه عمومی

دستکاری کردن.


پیشنهاد کاربران

دستکاری, با استادی درست کردن, با دست عمل کردن
معنی تخصصی در پلیمر:دستکاری

ماساژ دادن

مجبور به کاری کردن

تحت نفوذ درآوردن

در اموزش به معنای دست ورزی

Palmar touching of a muscle or other organ of body
تعریف آناتومی گری از این واژه


کلمات دیگر: