کلمه جو
صفحه اصلی

tory


معنی : عضو حزب محافظه کار انگلیس، وابسته به حزب محافظه کار
معانی دیگر : (قرن 17) یاغی ایرلندی، (سال های 1679-80) هوادار سلطنت جیمز (james, duke of york)، (جنگ های استقلال امریکا) هوادار انگلستان، عضو حزب محافظه کار انگلستان، توری، (معمولا t کوچک) محافظه کار، مرتجع، دست راستی، بازگشت گرای

انگلیسی به فارسی

تری، عضو حزب محافظه کار انگلیس، وابسته به حزب محافظه کار


عضو حزب محافظه کار انگلیس، وابسته به حزب محافظه کار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: Tories
مشتقات: Toryish (adj.)
(1) تعریف: a member of the Conservative party in Canada and Great Britain.

(2) تعریف: a member of a former political party in Great Britain that supported the monarchy, succeeded in 1832 by the Conservative party.

(3) تعریف: during the American Revolution, an American who favored the continuation of colonial rule by the British or who favored the establishment of a monarchy.

(4) تعریف: (often l.c.) a person whose political views are conservative.

• of or pertaining to the 18th to early 19th century british political royalist group
member of 18th to early 19th century british political royalist group

مترادف و متضاد

عضو حزب محافظه کار انگلیس (اسم)
tory

وابسته به حزب محافظه کار (صفت)
tory

جملات نمونه

1. The Tory candidate received/polled 8000 votes.
[ترجمه ترگمان]کاندیدای حزب محافظه کار، ۸۰۰۰ رای کسب کرد \/ مورد نظرسنجی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]کاندیدای توری 8000 رأی را دریافت کرد

2. Helen of Tory was beautiful beyond expression.
[ترجمه ترگمان]هلن از حزب محافظه کار بیش از حد ابراز محبت می کرد
[ترجمه گوگل]هلن توری فراتر از بیان زیبا بود

3. Helen of Tory was beautiful past expression.
[ترجمه ترگمان]هلن از حزب محافظه کار در گذشته زیبا بود
[ترجمه گوگل]هلن توری بیان زیبا بود

4. Sir Leon lent his weight to the Tory campaign yesterday.
[ترجمه ترگمان]سر لئون دیروز به کمپین محافظه کاران اهمیت داد
[ترجمه گوگل]سیر لئون در اوایل ماه مبارک رم خود را به کمپین توری تحویل داد

5. She is a prominent Tory right-winger.
[ترجمه ترگمان]او عضو حزب محافظه کار حزب محافظه کار است
[ترجمه گوگل]او یک قهرمان راست برجسته توری است

6. The minister's own seat is a Tory marginal.
[ترجمه ترگمان]کرسی خود وزیر یک حاشیه ای محافظه کار است
[ترجمه گوگل]صندلی خود وزیر یک حاشیه توری است

7. The Tory party always holds together in times of crisis.
[ترجمه ترگمان]حزب محافظه کار همواره در زمان بحران کنار هم ایستاده است
[ترجمه گوگل]حزب توری همواره در زمان بحران به سر می برد

8. The candidate is clearly on-message with the Tory party leader.
[ترجمه ترگمان]این نامزد به وضوح با رهبر حزب محافظه کار در ارتباط است
[ترجمه گوگل]این نامزد به وضوح در پیام با رهبر حزب توری است

9. Is this the new face of the Tory party?
[ترجمه ترگمان]این چهره جدید حزب توری هست؟
[ترجمه گوگل]آیا این چهره جدید حزب توری است؟

10. The marginal Tory constituency was held by 2200 votes in 199
[ترجمه ترگمان]حوزه انتخابی حزب محافظه کار توسط ۲۲۰۰ رای در ۱۹۹ رای برگزار شد
[ترجمه گوگل]حوزه حاشیه ای Tory توسط 2200 رای در 199 برگزار شد

11. The Tory candidate lost his deposit.
[ترجمه ترگمان]کاندیدای حزب محافظه کار سپرده خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]نامزد توری سپرده خود را از دست داد

12. The Tory got 40 % of the vote.
[ترجمه ترگمان]حزب محافظه کار ۴۰ درصد آرا را کسب کرده است
[ترجمه گوگل]توری 40 درصد از رای را کسب کرد

13. A number of Tory rebels are planning to vote against the government.
[ترجمه ترگمان]تعدادی از شورشیان محافظه کار در حال برنامه ریزی برای رای دادن به دولت هستند
[ترجمه گوگل]تعدادی از شورشیان توری در حال برنامه ریزی برای رای دادن علیه دولت هستند

14. Her husband is a true blue Tory.
[ترجمه ترگمان]شوهرش یک محافظه کار واقعی است
[ترجمه گوگل]شوهرش یک توری آبی واقعی است

15. His free-trade policies aroused suspicion among Tory stalwarts.
[ترجمه ترگمان]سیاست های تجارت آزاد او باعث برانگیخته شدن بدگمانی در بین اعضای حزب محافظه کار شد
[ترجمه گوگل]سیاست های تجارت آزاد او موجب سوء ظن در میان استورارت های توری شد

پیشنهاد کاربران

tory - یک پسوند اسم ساز است ، که معنای - خانه میدهد .
مثال:
Observatory رصد خانه
Factory کارخانه


Tories💥 give Boris Johnson months to improve . . . or go
اعضای حزب محافظه کار انگلیس چند ماه به بوریس جانسون واسه بهبود فرصت دادند


کلمات دیگر: