فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: guides, guiding, guided
• (1) تعریف: to direct along an unfamiliar course.
• مترادف: conduct, direct, lead, pilot
• مشابه: beacon, drive, head, navigate, orient, show, tutor
- The local woman guided the downed pilot to a safe hiding place.
[ترجمه Aarmitaaj] آن زن محلی خلبان سقوط کرده را به مخفیگاه امنی هدایت کرد.
[ترجمه af] آن زن محلی خلبان ناکام را به مخفیگاه امنی هدایت کرد.
[ترجمه ترگمان] زن محلی این خلبان علیل را به مکانی امن هدایت کرد
[ترجمه گوگل] زن محلی، خلبان خلبان را به مخفیگاه امن هدایت کرد
• (2) تعریف: to lead (a group) on a tour or excursion.
• مترادف: conduct, lead, pilot
• مشابه: accompany, attend, convoy, escort, usher
- She guided the tour group through the museum.
[ترجمه یسنا] او تور را در ( میان موزه ) هدایت کرد
[ترجمه af] او تور را به درون موزه راهنمایی کرد
[ترجمه ترگمان] او گروه تور را از طریق موزه هدایت کرد
[ترجمه گوگل] او گروه تور را از طریق موزه هدایت کرد
• (3) تعریف: to offer counsel or advice to.
• مترادف: advise, counsel, steer, tutor
• متضاد: misguide
• مشابه: educate, inform, instruct, teach
- I'll guide you through the mortgage application process.
[ترجمه ترگمان] من شما را از طریق فرآیند وام مسکن راهنمایی می کنم
[ترجمه گوگل] من شما را از فرایند درخواست وام استفاده می کنم
• (4) تعریف: to influence or control.
• مترادف: command, control, direct, influence, lead, manage, sway
• مشابه: convince, drive, govern, manipulate, persuade, rein
- Who is really guiding the country right now?
[ترجمه ترگمان] چه کسی واقعا کشور را در حال حاضر هدایت می کند؟
[ترجمه گوگل] چه کسی واقعا اکنون کشور را هدایت می کند؟
- The helmsman guided the ship with great care.
[ترجمه ترگمان] سکانبان با احتیاط کشتی را هدایت می کرد
[ترجمه گوگل] راننده با احتیاط بسیار مراقب کشتی بود
• (5) تعریف: to help or lead (someone) to do something.
• مشابه: drive, help, lead
- The therapist guided the patient to turn onto his side.
[ترجمه ترگمان] درمانگر بیمار را به سمت خود هدایت کرد
[ترجمه گوگل] درمانگر بیمار را هدایت کرد تا به سمت او برسد
- Her conscience guided her to tell the truth to the police.
[ترجمه ترگمان] وجدانش او را واداشت تا حقیقت را به پلیس بگوید
[ترجمه گوگل] وجدانش او را هدایت کرد تا حقیقت را به پلیس بگوید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: one who points out the way or leads others.
• مترادف: adviser, conductor, counselor, leader, pilot
• مشابه: beacon, captain, coach, controller, educator, guru, instructor, manager, master, mentor, preceptor, teacher, tutor
- The guide led us up the mountain.
[ترجمه ترگمان] راهنما ما را به سوی کوه هدایت کرد
[ترجمه گوگل] راهنمای ما کوه را به ما هدایت کرد
• (2) تعریف: one who accompanies tourists and provides commentary about points of interest.
• مترادف: cicerone, conductor, pilot
• مشابه: attendant
- Our guide on the bus gave us interesting information about all the sights.
[ترجمه ترگمان] راهنمای ما در اتوبوس اطلاعات جالبی درباره همه این مناظر به ما داد
[ترجمه گوگل] راهنمای ما در اتوبوس به ما اطلاعات جالب در مورد همه مناظر داده شد
• (3) تعریف: a manual; guidebook.
• مترادف: guidebook, handbook, manual, vade mecum
• مشابه: Baedeker, bible, catalogue, itinerary
- I brought along my guide to American birds on our hike.
[ترجمه ترگمان] راهنمای من برای پرندگان آمریکایی در پیاده روی ما بود
[ترجمه گوگل] راهنمای من برای پرندگان آمریکایی را در پیروی ما به ارمغان آورد
• (4) تعریف: a device that controls or limits a function or movement.
• مشابه: indicator, pointer
- Slip the paper between the paper guides.
[ترجمه ترگمان] paper را لای روزنامه چاپ می کنم
[ترجمه گوگل] کاغذ را بین راهنماهای کاغذ بکشید
• (5) تعریف: something that indicates direction; guidepost.
• مترادف: guidepost, landmark
• مشابه: beacon, indicator, lodestar, mark, pointer, sign
- The North Star was the sailor's guide.
[ترجمه ترگمان] ستاره شمالی راهنمای ملوان بود
[ترجمه گوگل] شمال ستاره راهنمای دریانورد بود
• (6) تعریف: (cap.) a member of the Guides, a world-wide organization for girls that teaches practical skills and independence.
• مشابه: Girl Scout
- As a Guide, she learned how to swim and how to paddle a canoe.
[ترجمه ترگمان] به عنوان راهنمای مدرسه یاد گرفت که چطور شنا کند و چگونه با قایق پارو بزند
[ترجمه گوگل] به عنوان راهنمای، او آموخته است که چگونه شنا و چگونه به قایق رانی قایق رانی