رها کردن
let go of
پیشنهاد کاربران
رها کردن چیزی را که گرفته ایم
مثال The little girl let go of his mother's hand and ran across the playground
دختر کوچولو دست مادرشو رها کرد و به سمت زمین بازی دوید
مثال The little girl let go of his mother's hand and ran across the playground
دختر کوچولو دست مادرشو رها کرد و به سمت زمین بازی دوید
دست کشیدن
بیخیالِ چیزی شدن
دست از چیزی کشیدن
قطع امید کردن از چیزی
دست از چیزی کشیدن
قطع امید کردن از چیزی
دست بردار بودن
let go of my arm != بازومو ول کن!
to stop holding something or someone
کلمات دیگر: