کلمه جو
صفحه اصلی

correlate


معنی : قرین، مرتبط کردن، همبستگی داشتن
معانی دیگر : همبسته بودن یا کردن، لازم و ملزوم بودن، بستگی داشتن، هم وابستگی داشتن، هم خویش، قرینه، همال، مرتبط، وابسته

انگلیسی به فارسی

قرین، مرتبط، وابسته، همبستگی داشتن، مرتبط کردن


همبستگی، قرین، مرتبط کردن، همبستگی داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: correlates, correlating, correlated
• : تعریف: to arrange, as two sets of data, so as to demonstrate or emphasize their causal, reciprocal, complementary, or parallel relationship.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to have a causal, complementary, parallel, or reciprocal relationship.
متضاد: contrast

- The results of the new study do not correlate clearly with the results of the previous experiments.
[ترجمه ترگمان] نتایج مطالعه جدید به طور واضح با نتایج آزمایش ها قبلی هم بسته نیستند
[ترجمه گوگل] نتایج مطالعات جدید به وضوح با نتایج آزمایشات قبلی ارتباطی ندارد
صفت ( adjective )
• : تعریف: linked in a correlation.
اسم ( noun )
مشتقات: correlatable (adj.)
• : تعریف: one of two or more elements in a correlation.

• establish a mutual relation, connect; be mutually related, be connected
if one thing correlates with another, or if two things are correlated, they are closely connected or influence each other.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] قرینه سازی، همبسته سازی، وابسته بودن، هم بسته بودن، همبستگی داشتن

مترادف و متضاد

قرین (اسم)
tally, compeer, doublet, cobber, correlate, counterpart

مرتبط کردن (فعل)
correlate

همبستگی داشتن (فعل)
correlate

equate, compare


Synonyms: associate, be on same wavelength, connect, coordinate, correspond, have good vibes, interact, parallel, relate mutually, tie in, tune in on


Antonyms: differ, disassociate, disconnect, imbalance


جملات نمونه

1. The results of this experiment do not correlate with the results of earlier ones.
[ترجمه ترگمان]نتایج این آزمایش با نتایج of قبلی هم بسته نیستند
[ترجمه گوگل]نتایج این آزمایش با نتایج قبلی ارتباطی ندارد

2. The results of this experiment don't correlate with the results of earlier ones.
[ترجمه ترگمان]نتایج این آزمایش با نتایج موارد قبلی همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل]نتایج این آزمایش با نتایج قبلی ارتباطی ندارد

3. The diameter and the circumference of a circle correlate.
[ترجمه ترگمان]قطر و محیط دایره با یکدیگر همبستگی دارند
[ترجمه گوگل]قطر و محدوده یک دایره همبستگی دارد

4. Poverty and poor housing correlate with a shorter life expectancy.
[ترجمه ترگمان]فقر و مسکن ضعیف با امید به زندگی کوتاه تر مرتبط است
[ترجمه گوگل]فقر و مسکن فقیر همراه با امید به زندگی کوتاه تر است

5. High morale among staff was found to correlate positively with productivity.
[ترجمه ترگمان]یافت شد که روحیه بالا در میان کارکنان رابطه مثبتی با بهره وری دارد
[ترجمه گوگل]روحیه بالا در میان کارکنان به طور مثبت با بهره وری رابطه دارد

6. It is interesting to correlate the history of the 20th century with its literature.
[ترجمه ترگمان]همبستگی با تاریخچه قرن بیستم با ادبیات آن جالب است
[ترجمه گوگل]جالب است که تاریخ قرن بیستم را با ادبیات خود مرتبط سازید

7. We can often correlate age with frequency of illness.
[ترجمه محمد] ما اغلب می توانیم سن را با فراوانی مرتبط کنیم
[ترجمه ترگمان]ما اغلب می توانیم سن را با فراوانی بیماری مرتبط کنیم
[ترجمه گوگل]ما اغلب می توان سن را با فراوانی بیماری مرتبط کرد

8. His research results correlate with yours.
[ترجمه ترگمان]نتایج تحقیقات او با شما ارتباط دارد
[ترجمه گوگل]نتایج تحقیقات او با شما مرتبط است

9. The figures do not seem to correlate.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که این ارقام همبستگی داشته باشند
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد که ارقام مربوط به آن باشند

10. Attempts to correlate specific language functions with particular parts of the brain have not advanced very far.
[ترجمه ترگمان]تلاش ها برای مرتبط کردن توابع زبان خاص با بخش های خاص مغز تا کنون پیشرفت نکرده است
[ترجمه گوگل]تلاش برای پیوند دادن توابع خاص خاص با بخش های خاص مغز خیلی پیشرفت نکرده است

11. Try to correlate your knowledge of history with your knowledge of geography.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید دانش خود از تاریخ را با دانش خود از جغرافیا مرتبط کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید دانش خود را از تاریخ با دانش جغرافیایی مرتبط کنید

12. Researchers cannot correlate the two sets of figures.
[ترجمه ترگمان]محققان نمی توانند دو مجموعه از اعداد را مرتبط کنند
[ترجمه گوگل]محققان نمی توانند دو مجموعه ای از ارقام را پیوند دهند

13. The political opinions of spouses correlate more closely than their heights.
[ترجمه ترگمان]عقاید سیاسی همسران بیش از ارتفاع خود همبستگی دارند
[ترجمه گوگل]عقاید سیاسی همسران نسبت به ارتفاعاتشان بیشتر مرتبط است

14. These figures seem to correlate.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد این ارقام همبستگی داشته باشند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این ارقام مربوط به آن است

15. Researchers are trying to correlate the two sets of figures.
[ترجمه ترگمان]محققین در تلاشند تا این دو مجموعه از شخصیت ها را به هم مرتبط کنند
[ترجمه گوگل]محققان تلاش می کنند که دو مجموعه ای از ارقام را به هم مرتبط کنند

to be correlated

هم‌بسته بودن


Old age and conservatism are often correlated.

پیری و محافظه‌کاری اغلب به هم وابسته‌اند.


پیشنهاد کاربران

ارتباط یا تاثیر متقابل داشتن

متضایف

هم پیوند

هم وند

مرتبط ، ارتباط دادن

1.

هماهنگ کردن
مطابق کردن
To hamonize
To coordinate



2.
To connect
To relate
مرتبط کردن
وصل کردن




To correlate with

هماهنگ بودن
مطابق بودن
مرتبط بودن

ارتباط داشتن


To match up
To match
To suit
To fit

To be in agreement
To be compatible
To be consonant

هماهنگ شدن
مطابق شدن
سازگار شدن/سازگاری پیدا کردن
جور شدن


متناظر بودن

( n. ) لازمه

وابسته

قرینه

Studies point to parental experiential avoidance ( EA ) as a potential correlate of maladaptive parenting behaviors associated with child anxiety.

مطالعات به اجتناب تجربه ای والدین ( EA ) به عنوان یک قرینه بالقوه ی رفتارهای ناسازگار والدین که مرتبط با اضطراب کودک است اشاره می کند


کلمات دیگر: