1. Many suffered from a definable alcohol, drug, or mental disorder.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها از الکل، مواد مخدر و یا اختلال ذهنی رنج می برند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مبتلا به یک اختلال الکل، دارو یا اختلال روانی قابل رؤیت هستند
2. This is user definable and determines which process model the module is to follow.
[ترجمه ترگمان]این تعریف کاربر است و تعیین می کند کدام مدل فرآیند را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]این کاربر قابل تعریف است و تعیین می کند که کدام فرآیند مدل ماژول پیروی است
3. Do color words have analyzable, definable meaning?
[ترجمه ترگمان]آیا واژه های رنگی به معنی توصیف پذیر و توصیف پذیر هستند؟
[ترجمه گوگل]آیا کلمات رنگی قابل تجزیه و قابل تعریف هستند؟
4. The causes of racial hatred are not readily definable.
[ترجمه ترگمان]علل نفرت نژادی به آسانی قابل تعریف نیستند
[ترجمه گوگل]علت تنفر نژادی به راحتی قابل تعریف نیست
5. The controller has re - definable control structure and supports the simulation software MATLAB.
[ترجمه ترگمان]کنترل کننده ساختار کنترل definable را دارد و از نرم افزار شبیه سازی نرم افزار شبیه سازی پشتیبانی می کند
[ترجمه گوگل]کنترل کننده دارای ساختار کنترل قابل تعریف است و از MATLAB نرم افزار شبیه سازی پشتیبانی می کند
6. Even Macintosh operating systems need some user definable automation.
[ترجمه ترگمان]حتی سیستم عامل مکینتاش نیاز به اتوماسیون کاربردی کاربر دارد
[ترجمه گوگل]حتی سیستم عامل های Macintosh به برخی از کاربردهای قابل تعریف کاربر نیاز دارند
7. This is due in large part to GlobalSpec's definable customer base.
[ترجمه ترگمان]این به دلیل بخش بزرگی از پایگاه مشتری تعریف پذیر است
[ترجمه گوگل]این به دلیل بخش بزرگی از مشتریان قابل تعریف مشتری GlobalSpec است
8. User - definable article categories for easy grouping and retrieval.
[ترجمه ترگمان]دسته های ماده تعریف پذیر برای دسته بندی و بازیابی آسان
[ترجمه گوگل]کاربر دسته بندی مقالات قابل تعریف برای گروه بندی آسان و بازیابی
9. The Balance that Merging cost's exceeding Definable Net Assets Fair Proportion is validated as Commercial Standing.
[ترجمه ترگمان]موازنه که باعث افزایش هزینه ها نسبت به نسبت خالص دارایی خالص می شود، به عنوان وضعیت تجاری معتبر شناخته می شود
[ترجمه گوگل]توازن که هزینه بیش از میزان قابل قبول مصارف منصفانه، مصارف منصفانه به عنوان بازدارندگی تجاری معتبر است
10. Thus, a regularity in discourse is a linguistic feature which occurs in a definable environment with a significant frequency.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یک نظم در گفتمان یک ویژگی زبانی است که در یک محیط تعریف پذیر با فرکانس قابل توجهی رخ می دهد
[ترجمه گوگل]بنابراین، منظم بودن در گفتمان یک ویژگی زبانی است که در یک محیط قابل تعریف با فرکانس قابل توجه رخ می دهد
11. There is a recurrence of the e-a assonance at the ends of lines, but in no definable pattern.
[ترجمه ترگمان]عود ای e - a در انتهای خطوط وجود دارد، اما در هیچ الگوی قابل تعریف مشخصی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در انتهای خط خطای e-a recurrence وجود دارد اما در هیچ الگوی قابل تعریف نیست
12. One view was that they form a kind of virtuous circle of equally basic expressions definable in terms of each other.
[ترجمه ترگمان]یک دیدگاه این بود که آن ها یک نوع دایره با virtuous از عبارات به همان اندازه تعریف پذیر از نظر یکدیگر تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]یک دیدگاه این بود که آنها یک نوع دایره فضیلت از عبارات به همان اندازه پایه را با یکدیگر تعریف می کنند
13. We must assume either that all chains between junctions are of equal stretched length or that there is some definable length distribution.
[ترجمه ترگمان]ما باید فرض کنیم که تمام زنجیره های فاصله بین دو نقطه دارای طول کشیده برابر هستند یا اینکه یک توزیع طول پذیر مشخص وجود دارد
[ترجمه گوگل]ما باید فرض کنیم که تمام زنجیرهای بین اتصالات از طول کشش برابر است و یا توزیع طولی قابل تعریف وجود دارد
14. The presence of any type of visible dirt under good lighting conditions on any surface or definable area.
[ترجمه ترگمان]حضور هر نوع خاک مشهود در شرایط نوری خوب بر روی هر سطح قابل تعریف و تعریف پذیر
[ترجمه گوگل]حضور هر گونه خاک قابل مشاهده در شرایط نورانی خوب بر روی هر سطح یا منطقه قابل تعریف