کلمه جو
صفحه اصلی

dresses

انگلیسی به فارسی

لباس، لباس پوشیدن، لباس پوشاندن، ملبس کردن، جامه بتن کردن، مزین کردن، درست کردن موی سر، پانسمانکردن


جملات نمونه

1. dresses of fairly formal mien
جامه هایی با ظاهر نسبتا رسمی

2. dresses styled for winter sports
جامه هایی که برای ورزش های زمستانی طراحی شده اند

3. akbar dresses carelessly
اکبر با شلختگی لباس می پوشد.

4. he dresses informally
او خودمانی لباس می پوشد.

5. modern dresses
لباس های مدل روز

6. susan dresses sloppily
سوسن شلخته وار لباس می پوشد.

7. the widow dresses modestly
بیوه زن عفیفانه لباس می پوشد.

8. ladies paraded in their silk dresses
خانم ها با پیراهن های ابریشم خود جولان می دادند.

9. my mother scarcely wore red dresses
مادرم به ندرت لباس قرمز می پوشید.

10. she does not like gaudy colors and dresses conservatively
از رنگ های جلف خوشش نمی آید و محافظه کارانه لباس می پوشد.

پیشنهاد کاربران

لباس ها


کلمات دیگر: