کلمه جو
صفحه اصلی

unfair


معنی : نا درست، نامساعد، نا هموار، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف
معانی دیگر : ناروا، نادرستانه، نامساعد درموردباد

انگلیسی به فارسی

غیر منصفانه، نادرست، بی انصاف، نامساعد (درموردباد)، ناهموار


غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف، نامساعد، نا درست، نا هموار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: unfairer, unfairest
مشتقات: unfairly (adv.), unfairness (n.)
(1) تعریف: violating accepted standards of fairness or just treatment.
متضاد: clean, equitable, fair, just, valid
مشابه: foul, raw, uneven, wrong

- The boy's offense was minor, and the punishment was harsh and unfair.
[ترجمه ترگمان] جسارت آن پسر کوچک بود و مجازات خشن و ناعادلانه بود
[ترجمه گوگل] جرایم پسر کوچک بود و مجازات شدید و ناعادلانه بود

(2) تعریف: not evenhanded or unbiased; undue.
متضاد: equal, equitable, even, fair, just, sporting
مشابه: biased, inequitable, one-sided

- He used unfair means to help his son get into college.
[ترجمه ایلقار] او از اهداف غیرمنصفانه ای در کمک کردن به پسرش برای ورود به دانشگاه استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او از روش های ناعادلانه برای کمک به پسرش در کالج استفاده کرد
[ترجمه گوگل] او از معنی ناعادلانه برای کمک به پسرش در کالج استفاده کرد
- The article gave an unfair account of what happened.
[ترجمه ترگمان] این مقاله گزارشی غیر منصفانه از آنچه اتفاق افتاد ارائه داد
[ترجمه گوگل] این مقاله حساب کاربری مناسبی را از آنچه رخ داده است، به من داد
- I think it's unfair that the older brother should inherit the whole estate.
[ترجمه ترگمان] به نظر من این غیرمنصفانه است که برادر بزرگ تر باید کل ملک رو به ارث ببره
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم ناعادلانه است که برادر بزرگتر باید تمام املاک را به ارث برده باشد

• not fair, unjust, biased, uneven; dishonest
something that is unfair is not right or not just.

مترادف و متضاد

نا درست (صفت)
amiss, foul, false, vicious, dishonest, spurious, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, unfair, crooked, jackleg, impure, phony, phoney, sinister, inconsequent, inconsecutive, untrue, imprecise, inexact, trumped-up

نامساعد (صفت)
bad, unfavorable, inimical, inadequate, uneven, unfair, unclear

نا هموار (صفت)
rough, rude, rugged, uneven, unfair, scaly, ragged, bumpy, jagged, scabrous

غیر منصفانه (صفت)
unjust, unfair, partial, inequitable

غیر عادلانه (صفت)
unjust, unfair, unrighteous

بی انصاف (صفت)
unjust, unfair

prejudiced, wrongful


Synonyms: arbitrary, bad, base, biased, bigoted, blameworthy, cheating, criminal, crooked, cruel, culpable, discreditable, discriminatory, dishonest, dishonorable, foul, grievous, illegal, immoral, improper, inequitable, inexcusable, iniquitous, injurious, low, mean, one-sided, partial, partisan, petty, shameful, shameless, uncalled-for, undue, unethical, unjust, unjustifiable, unlawful, unprincipled, unreasonable, unrightful, unscrupulous, unsporting, unwarranted, vicious, vile, wicked, wrong


Antonyms: fair, honest, just, unprejudiced


جملات نمونه

1. unfair taxes and other oppressions
مالیات های غیرمنصفانه و ستمگری های دیگر

2. the unfair boxer became the scorn of the crowd
مشت زن بی انصاف مورد تحقیر جماعت قرار گرفت.

3. it was unfair of him to punish only me
منصفانه نبود که فقط مرا گوشمالی دهد.

4. a caveat against unfair practices
یک هشدار در مورد اعمال غیرمنصفانه

5. it pains her to have to obey unfair laws
اجبار به اطاعت از قوانین ظالمانه او را رنج می دهد.

6. it was objected that the new tax law is unfair
اعتراض شد که قانون جدید مالیات منصفانه نیست.

7. his criticism of the government was severe and a bit unfair
انتقاد او از دولت شدید و تا اندازه ای غیر منصفانه بود.

8. Sentimental children forever whining about how bitterly unfair your lives have been. Well,it may have escaped you notice, but life isn't fair.
[ترجمه ترگمان]بچه های احساساتی برای همیشه ناله می کنند که زندگی شما چقدر ناعادلانه است خوب، شاید فرار کرده باشی، اما زندگی عادلانه نیست
[ترجمه گوگل]کودکان احساساتی برای همیشه نگرانی در مورد چگونگی تلخی و ناعادلانه زندگی شما دارند خوب، ممکن است از ذهن شما فرار کرده باشد، اما زندگی عادلانه نیست

9. They had been given an unfair advantage.
[ترجمه ترگمان]آن ها از آن ها سو استفاده کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها مزیت ناعادلانه ای دریافت کرده بودند

10. Who will reform Britain's unfair electoral system?
[ترجمه ترگمان]چه کسی سیستم انتخاباتی ناعادلانه بریتانیا را اصلاح خواهد کرد؟
[ترجمه گوگل]چه کسی نظام انتخابات ناعادلانه انگلیس را اصلاح خواهد کرد؟

11. It seems unfair on him to make him pay for everything.
[ترجمه ترگمان]به نظر منصفانه میاد که مجبورش کنه تاوان همه چیز رو بده
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ناعادلانه او را به او را برای همه چیز پرداخت

12. He still hopes to win his claim against unfair dismissal .
[ترجمه ترگمان]او هنوز امیدوار است که ادعایش علیه اخراج ناعادلانه را به دست آورد
[ترجمه گوگل]او هنوز هم امیدوار است که از ادعای خود در برابر اخراج غیرمنصفانه پیروی کند

13. Wilson was claiming compensation for unfair dismissal .
[ترجمه ترگمان]ویلسون برای اخراج غیرمنصفانه خود ادعای غرامت کرد
[ترجمه گوگل]ویلسون خواستار جبران خسارت ناعادلانه شده است

14. Many employers have recognized that age discrimination is unfair.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کارفرمایان تشخیص داده اند که تبعیض سنی ناعادلانه است
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارفرمایان متوجه شده اند که تبعیض سالانه ناعادلانه است

15. Your report last week was unfair. It was based upon wholly unfounded and totally unjustified allegations.
[ترجمه ترگمان]گزارش شما در هفته گذشته ناعادلانه بود این موضوع کاملا بی اساس و کاملا ناموجه بود
[ترجمه گوگل]گزارش شما هفته گذشته ناعادلانه بود این بر اساس اتهامات کاملا بی اساس و کاملا غیر قابل اثبات بود

16. I think that you're being unfair.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تو بی انصافی می کنی
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که شما ناعادلانه هستید

17. If some athletes use drugs, it is unfair on/to the others.
[ترجمه ترگمان]اگر برخی ورزش کاران از مواد مخدر استفاده کنند، نسبت به بقیه ناعادلانه است
[ترجمه گوگل]اگر برخی از ورزشکاران از مواد مخدر استفاده می کنند، به دیگران غیرمنصفانه است

پیشنهاد کاربران

نا منصفانه ، نادرست ، بی انصاف ، ( نامساعد در مورد باد )

Not treating people equaly

نامتعارف

ناجوانمردانه

ناعادلانه

نامردی ، ناجوانمردانه

غیر منصفانه

below the belt


کلمات دیگر: